بسم الله الرحمن الرحیم
چرا فردوسی بزرگ است
فرض کنید چند سالی است، کشور عربستان به ما حمله کرده و (دور از ما) حکومت ملی ما را برداشته و یکی از اقوام موجود در ایران، که تا حالا حکومت داری نکرده اند و به جای منافع ملی ما به فکر جلب رضایت عربستانی ها هستند را، حاکم ایران کرده اند. بعد قانون گذاشته اند که نام فارسی برای بچه های خود نگذارید، فارسی ننویسید و فارسی صحبت نکنید. حالا چند دهه است که ما به همین مِنوال پیش می رویم و کم کم داریم زبان و تاریخ و فرهنگ و اسطوره های خودمان را فراموش می کنیم. حکومت دست نشانده هم به فکر بخور و بِچاپ خودش و دادن باج و خراج به عربستانی هاست. حالا چه خواهد شد؟ نکند ما هم مانند مِصری ها، زبانمان از یادمان برود! نکند دیگر مانند سوریه ای ها هیچ چیزی از فرهنگ گذشتۀ خودمان را به یاد نیاوریم. در این شرایط به چه کسی نیاز داریم؟ کسی که بتواند حکومت را عوض کند؟ هیچ کس قدرتش را ندارد. کسی که بتواند یک جنبش یا نهضت درست کند؟ او را خواهند کُشت. پس چه کسی می تواند کاری کند کارستان، که ما خودمان را از یاد نبریم؟! یک شاعر قصه پرداز می خواهیم! کسی که در یک کتاب، هم قصه هایمان را بازنویسی کند و هم زبانمان را ثبت کند. در قرن چهار، شرایط به همین شکل بود که مثال زدیم و فردوسی، همان شاعر قصه پرداز بود. او در زمان حکومت غزنویان، سی سال از عمر خودش را کاملاً صرفِ نوشتنِ شاهنامه کرد. قبل از شروع این کار، خودش دهقان و زمین دارد بود اما بعد از آن سی سال، حتی چیزی در خانه اش نبود که با آن شکم زن و بچه اش را سیر کند. او در چنین اوضاعی 61 هزار بیت سرود که فقط 726 کلمۀ عربی در آن یافت می شود! تمام افسانه ها و اسطوره های مهم ایرانی را از کتاب «شاهنامۀ ابومنصوری» پیدا کرد و آنها را به زیباترین اشعاری که ممکن است با زبان فارسیِ خالص یا سَره سُروده شوند، سرود. تُرکان، که پادشاهان وقت بودند را، دشمن اصلی و بازندۀ ایرانی ها معرفی کرد و تا می توانست، ایران و ایرانی را در شاهنامه بالا برد. به طوری که وقت خواندن شاهنامه احساس می کنی ایرانی بودن برای فردوسی چیزی مقدس است. فردوسی دنیایی که در واقعیت از ایرانی ها گرفته شده بود را، در عالم شعر و خیال و اسطوره به آن ها بازگرداند. تازه برای چاپ کتابش هم، دست به دامن دربار نشد، چون درباریان ترک بودند و با خواندن شاهنامه نه تنها خوشحال یا شگفت زده نشدند، بلکه ناراحت هم شدند که چرا ترک ها دشمن ایرانیان و مغلوب آن ها تصویر شده اند؟! او از ترس غضبِ شاه غزنوی به مازندران، به خانۀ یکی از رفقایش گریخت اما شاه ترکان نمی خواست او را بکُشد. معروف است که پادشاه به فردوسی، برای تمام کردن شاهنامه وعدۀ صدهزار سکۀ طلا داده بود، اما بعد از افتادن آب ها از آسیا، به جای صدهزار سکۀ طا، پنجاه هزار سکۀ نقره به او داد و فردوسی هم، با آن وضع مالی خراب، آن پنجاه هزار سکه را بین یک پیرزن و یک فقیر، تقسیم کرد! او تصمیم گرفته بود که زبان و فرهنگ ایرانی را با تنفُس مصنوعی هم که شده زنده نگه دارد و در نهایت هم، توانست جانِ تازه ای به آن ببخشد، چنانکه خودش در شاهنامه می گوید:
«پِی اَفکندم از نَظم، کاخی بُلند
که از باد و باران نیابَد گَزَند
بَسی َرنج بردم در این سال سی
عَجَم زنده کردم بدین پارسی!»
یعنی با شعر، چنان کاخی درست کرده ام که گذشت زمان و باد و باران های تاریخ نمی تواند نابودش کند. سی سال رنج کشیدم، ولی کاری کردم که زبان فارسی؛ که داشت در کشاکش های تاریخی می مُرد، تا ابد زنده و جاوید بماند. و به راستی که چنین کرد. اگر فردوسی نبود ما امروز احتمالاً داشتیم عربی با یکدیگر حرف می زدیم و این اِعراق نیست، یک واقعیت است که در کشورهای دیگری که شرایط ما را داشته اند رخ داده است. مصری ها قبل از ورود اعراب، زبان خاص خودشان را داشتند، همین طور سوریه ای ها، همین طور عراقی ها و خیلی جاهای دیگر، که امروز دارند با لهجه های مختلف، عربی حرف می زنند. در حقیقت هویت تاریخیِ آن ها در فرهنگ عرب ها حل شد و از بین رفت، اما ما هنوز فارسی حرف می زنیم و زبان و فرهنگ و هنر و تاریخ و اسطوره های خودمان را داریم و تمام این ها را مدیون فردوسی و شاهنامه هستیم. اگر شاهنامه نبود نه رستم را می شناختیم نه اسفندیار را. به سیمرغ می گفتیم عَنقا و در جهان هم، چیزی برای ارائه به عنوان یک اثر ملی و ادبی به زبان خودمان نداشتیم. احتمالاً هیچ کدام از این همه شاعر بعد از فردوسی که به زبان فارسی شعر گفته اند هم، یا اصلاً شاعر نمی شدند یا عربی شعر می گفتند و قطع به یقین، بزرگ ترین ستارۀ آسمان ادبیات جهان؛ «ادبیات فارسی» کلاً نبود! باید توجه داشته باشیم که وجود فرهنگ و ادبیات فارسی، صرفاً برای ما از جهت هویتی و ملی مورد اهمیت نیست، بلکه با این فرهنگ و ادبیات، آثاری تولید شده که برای جهانیان نیز جذّاب و گاهی حیاتی بوده و هست. مثلاً حافظ و خیام و سعدی و مولوی، نه تنها برای ما مهم هستند، بلکه مثالاً رباعیات خیام، بعد از انجیل، هنوز پُرفروش ترین کتاب بین اروپایی هاست، یا عرفانی که مولوی معرفی می کند، همین امروز در بین بعضی از مردم جهان، به عنوان یکی از روش های مهم خوددرمانی مورد استفاده است. درود خدا بر فردوسی بزرگ، که یکی از مهم ترین زاده های فرهنگ انسانی را از مردن در تاریخِ خشن انسانی نجات داد.
گردآورنده: رضا زارنجی.
منبع: مقدمۀ رزم نامۀ رستم و اسفندیار؛ جعفر شعار و حسن انوری. مقدمۀ تاریخ ادبیات ایران؛ ذبیح الله صفا.