بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام و حقوق زن
اسلام تنها آیینی است که به شخصیت انسانی زن توجه کرده و حق او را ادا کرده و آزادی و اختیار و انتخاب او را به رسمیت شناخته و او را همپای مرد در همه زمینه ها شرکت داده است . اعتراف نویسنده مشهور غربی «گوستاو لویون » در این باره یاد کردنی است اسلام اولین مذهبی است که در اصلاح حال زنان و ترقی و تعالی آنان قدم های خیلی وسیعی برداشته است زیرا این حالت زیاده از حد ضایع و خراب بوده است .
اسلام به جای آنکه از مقام زن کاسته و وی را پست و فرو مایه معرفی کند ؛ مقام زن را در جامعه بس بالا برده نسبت به ترقی و سعادت وی خدماتی نمایان انجام داده است . این تنها عقیده ما نیست به ترقی و سعادت وی خدماتی نمایان انجام داده است . این تنها عقیده ما نیست بلکه « کوسن »، «پرسوال »و «بارتلمی نست هتلیر» هم قبل از ما بر این عقیده اند . در عصر ما ، که غرب مدعی دفاع از حقوق زنان است و حتی در تبلیغات و سیع ؛ اسلام را مخالف حقوق بشر و زن معرفی می کنند ؛ گرایش گسترده غربیان به خصوص زنان به اسلام بهترین گواه بر آن است که حقوق انسان و زنان در اسلام بهتر رعایت شود و غرب متجدد نیز مانند دیگر جوامع و اعصار گذشته نتوانسته حقوق زنان را ارج نهد و آنان را از مظلومیت تاریخی نجات دهد .
زن و مرد درجوهر انسانیت یکسانند اما از جنبه هایی بین آنها تفاوت هایی است این تفاوت ها در جنبه ضیرکی شان آشکار است . سر این تفاوت آن است که این دو برای مسئولیت های جداگانه ای خلق شده اند ، خداوند این تفاوت ها را قرار داده تا حقوق و وظایف را بین آنها تقسیم کند . تفاوت این دو مانند تفاوت دو اعضای بدن است ، یعنی دست و پا ، گوش ، چشم ، ستون فقرات و دیگر اجزای بدن هریک در وضع مخصووصی قرار گرفته اند تا وظیفه خاصی را به انجام رسانند . حال آیا می توان گفت که خداوند در خلقت آنها تبعیض قائل شده است . البته توان و قدرت بدنی مردان بیش از زنان است . مردان جدی تر با مسائل مواجه میشوند زنان احساسات بیشتری از خود بروز می دهند و بسیار عاطفی اند اکنون که تفاوت هایی بین این دو موجود هست نمیتوان از آن دو یک نوع انتظار داشت ؛ زن را نمیتوان به میدان جنگ فرستاد و کارهای سنگین اجتماع را از او توقع داشت ، زیرا این کار با خلقت او ناسازگار است و درست مانند این است که بر کامیونی که قدرت کشیدن بیش از ده تن را ندارد ؛ بیست تن بار حمل کنیم . در این صورت بار به مقصد نمیرسد ، یا اگر کسی بگوید این چه ظلمی است که همیشه بارهای سنگین را روی کامیون حمل می کنند . و ماشین های سواری مخصوص حمل و نقل افراد هستند از امروز باید تساوی بین اینها باشد و بارها را روی ماشینها حمل کنند . ومسافران بر کامیون سوار شوند روشن است که این سخن درست نیست زیرا در صورتی که هر دو ماشین کامل هستند اما برای کارهای جداگانه ساخته شده اند ، حال با در نظر گرفتن خصوصیات بدنی و روحی زن باید مسئولیتی را به دوشش گذاشت که با وضع جسمی و روحی او منافات نداشته باشد . رعایت این تناسب ، عدالت و خلاف آن ظلم است ؛ ظلمی که نتیجه اش بیماری های روانی ، خشونت ها ، جدایی ها ، طلاق ها و فساد فرزندان است .
پس مرد و زن مکمل وجود یکدیگرند ، تفاوت وجودی آن دو سبب بقای نسل می گردد و خداوند حکیم زن ومرد را با خلقت متفاوت آفریده و برای هر کدام وظیفه و مسئولیتی تعیین کرده است تا نظام آفرینش به روند رو به کمال خود ادامه دهد اگر در اسلام اندک تفاوتی بین حقوق زن ومرد دیده می شود به علت همین اختلاف در خلقت است ، قرآن کریم راجع به تفاوت موجود ، آیه هایی به این مضمون دارد که : «ما مردم را با استعدادهای مختلف و شرایط گوناگونی آفریدیم و اگر هم در یک سطح از استعداد و یک سطح قدرت بودند نظام هستی متلاشی می شد .»
چون کارها گوناگون است ،کارهای گوناگون را باید استعدادهای گوناگون به عهده بگیرند لذا باید تفاوت باشد . البته حقوق آنها مسا وی است اما مشابه نیست بعضی از حقوق مشترک بین زن و مرد است برخی مختص زن که مردان از آن محرومند و دسته ای از حقوق مختص مردان است ، البته باید دانست که اختلاف روحیه و جسم یا اختلاف استعداد ها و توانایی ها هیچکدام معیار فضیلت نیست بلکه برای اداره جامعه این اختلاف لازم است . همه آنها به عنوان ابزار کارند ، حقوق را در اسلام می توان به دو بخش تقسیم کرد : یکی حقوق عام یعنی حقوقی که بین زن و مرد تفاوتی نیست ؛ و دیگری حقوق ویژه زنان
زن در طول تاریخ از بخشی از حقوق بشری خود محروم بوده ، و اسلام حقوق واقعی زن را به او بخشیده ، مانند حقوق اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ؛ قضایی و دیگرحقوقی را که در طول تاریخ سنت ها و آداب و رسوم اجتماعی آن ها را خاص مردی دانست ، مثلاَ زن قبل از اسلام در اکثر جوامع ، حق مالکیت نداشت ، اسلام این حق را به وی باز گرداند ، آیه : « للرجال نصیب مما اکتسبو و للنساء نصیب مما اکتسبن » برای مردان نصیبی است از آنچه به دست می آورند .
مسلم ساخت که در آمد زن ملک خود اوست و شوهر و شوهر یا مرد دیگری نمی تواند خود را مالک او بداند .
رابطه حقوق و استعدادها
هر استعداد طبیعی سند و مبنای ک حق طبیعی است ، مثلا انسان از آن رو حق تعلیم دارد که استعداد آموختن در وجود اوست . زن و مرد از لحاظ حقوق انسانی ؛ اجتماعی و فردی و وضع مشابه و استعداد های یکسان دارند . منظور این است که استعداد تعلیم و تعلم ، ازدواج ، مدیریت و .... در همه وجود دارد پر چه در برخی بیشتر و در بخی کم تر است ، اما این گونه نیست که به طور طبیعی برخی انسانها برای رئیس ، مرئوس ، کارگر ، کار فرما ؛ افسر یا سرباز بودن بعضی برای نگهبانی و یکی برای ملکه بودن خلق شده است افراد انسانی این گونه نیستند . هر کدام در توانایی هایی نسبت به دیگران برتری دارند و در توانایی های دیگر پایین ترند و به همین جهت فرد محتاج است به دیگران از آن جهت که توانایی دارد ، خدمت کند و از آن جهت که توانایی ندارد ، خدمت بگیرد و از این رو نظام استخدام اجتماعی پیدا میشود .
پس افراد انسانی از لحاظ اجتماعی دارای استعدادهای مشابه هستند گر چه هر کدام در بعضی فراتر و در بعضی فروترند . از رو در حقوق اجتماعی با هم مشابه می باشند اما اجتماع خانوادگی ، که ارتباط مستقیمو مستحکم یک زن و مرد به عنوان زن و شوهر است . مانند ارتباط های اجتماعی نیست . در این جا دو انسانی که هر کدام توانایی ها و استعداد سند طبیعی مخصوصی دارد ؛ در کنار هم قرار می گیرند تا بتوانند مسئولیت هائی را مشترکا بر عهده بگیرند در این جا طبیعت آن دو را متفاوت قرار داد. و همان طور که گذشت ، در هر یک از استعداد های خاص گذشته و وظایفی را برای آنها معین کرده است و چون استعداد های طبیعی سند حقوق می باشند پس هر کدام از زن ومرد در اجتماع خانوادگی دارای حقوقی است متناسب با استعداد های طبیعی !
ضرورت هماهنگی حقوق با خصوصیات زنان و واقعیات اجتماعی
در نگاه بسیاری از روشنفکران دینی ؛ حقوق و اخلاق اموری اعتباری و قراردادی اند . از این رو با تحول عرف زمانه و واقعیات اجتماعی متحول می شوند . یکی از مواد ضرورت حقوق هماهنگی آن با خصوصیات و ظرفیت روحی و جسمی افراد جامعه در هر زمانی است .
حقوق زنان می بایست بر اساس خصوصیات تکوینی و هویت تاریخی آنها و در نظر داشتن وسع و طاقت روحی زنان تدوین می شود . اکثر ظرفیت تاریخی و بیولوژیک زنان با برخی تکالیف ناسازگارباشد و آن را نخواستی و نامطبوع اعلام کند ، آن تکلیف خود به خود از میان رفتنی است . اگر روحیه زنان و بدن ساختمان بیولوژیک آنان به گونه ای باشد که پاره ای از احکام را پس زند آن احکام خود به خود غیر عملی خواهند شد و لو ما صد حدیث و روایت پشت سرشان ردیف کنیم . طبق آیه « لا یکلف الله نفسا الا وسعها » ؛ احکامی که انجامش در وسع مکلفان نباشد ، از آنان خواست نمی شود و یکی از مصادیق وسع آدمی ، تحمل روحی و ذهنی است این وسع و طاقت با تغیر زمانه و ادوار تاریخی تغییر می کند لذا در وضع مقررات نباید الزامی کرد که واقعیت و طبیعت آن را پس می زند و ناشدنی میشمرد .
گردآورنده: واحد تحقیق و پژوهش موسسه فرهنگی قرآن و عترت اسوه تهران