ش, بهمن 28, 1403

عروس ماه(قسمت اول)

اسوه ,موسسه فرهنگی قرآن و عترت اسوه تهران

بسم الله الرحمن الرحیم
عروس ماه «قسمت اول»

مقدمه

عروس ماه روایتی از زندگی بانویی سعادتمند است. بانویی که به دلیل پاکی، صداقت، عدالت خواهی، مهربانی و دیگر صفات نیکویی که در قلب خویش داشت، خداوند او را به جایگاهی والا رساند و او را فرزندی عطا کرد که مایه فخر عالمیان است. بانو ملیکا (نرجس بانو) به ما نشان داد که فرقی ندارد که کجای این دنیای پهناور باشی، خدایی که تو را آفریده است، از ذات و نیت پنهان تو خبر دارد، کافیست صفاتی را که او می‌پسندد در درون خود پرورش دهی، آنگاه او که صاحب هر نهان و پنهانی است به طور شایسته ای تو را بر می‌گزیند. همچون ملیکا که به خاطر زلالی نهاد پاکیزه اش برگزیده شد تا مادری سعادتمند باشد. بدانیم که فرزند عزیز این مادر نیکو بخت از گرداگرد جهان به دنبال قلب های پاکیزه می گردد، آنگاه خدایی که صاحب پنهان و نهان است آن ها را برمی‌گزیند و همچون وعده ای که در قرآن داده است آن ها حاکمان آینده زمین خواهند بود. وَلَقَدْکَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ‏ (آیه ۱۰۵سوره انبیاء)
«و درحقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.»

برای خواندن ادامه داستان با ما همراه باشید.

.

ملیکا دختر زیبا و نجیبی بود. مهربانی و رأفت او با زیر دستانش زبانزد تمام اهالی قصر شده بود.هرگز نشده بود با خدمتکاران و کنیزان بد رفتاری کند.
کودکان را دوست داشت و با آنها بازی می‌کرد. طینت پاکش اجازه نمی‌داد کسی را برنجاند. با اینکه شاهزاده بود و در کاخ زندگی می‌کرد، سعی می‌کرد کارهای شخصی اش را خودش انجام دهد و کسی را به زحمت نیندازد.
هر شب کتاب مقدس را می‌خواند و بعد به خواب می‌رفت. ناراحتی و رنج دیگران قلب پر مهرش را آزار می‌داد و آرزو می‌کرد که ای کاش کسی بود تا دنیا را از ظلم نجات دهد. دوست داشت همه مردم دنیا خوشحال باشند و آرامش سهم تمام مخلوقات خدا باشد. آرزو می‌کرد که ای کاش فقیری در دنیا نبود و حتی حیوانات گرسنه نبودند. این انسان دوستی و عدالت خواهی او، و آرزوهای زیبایش، او را نزد خدا دوست داشتنی تر می‌کرد. خدایی که ندای قلب ها را با گوشِ جان می‌شنود و همیشه پاسخی برای آن ها دارد. ملیکا از طرف پدر دختر«یشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی و از طرف مادر نوه «شمعون» بود.شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی علیه السلام و وصی او بود. روزها در پی هم گذشت تا اینکه ملیکا به سن ازدواج رسید. جدش قیصر روم می‌خواست او را به همسری برادر زاده اش درآورد. آن زمان کسی نمی‌توانست از فرمان امپراطور سرپیچی کند، بنابراین امپراطور جشن عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد که در آن مجلس، کشیشان مسیحی و اشراف و معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند. تشریفات مراسم عقد فراهم شد،
قصر تزیین شده و آراسته، ناقوس ها نواخته، همه میهمان ها حاضر بودند و قیصر مقتدرانه بر تخت خود نشسته بود. درب های بزرگ قصر باز و داماد همراه گروهی وارد شد. همه کف می‌زدند و هلهله می‌کردند و داماد شادمان از اینکه؛ امشب زیباترین دختر روم همسر او می‌شود. روحانیون برجسته مسیحی، کنار تخت با لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دو طرف به صف ایستاده بودند و انجیل در دست داشتند، همین که انجیل را گشودند تا آیات آن را تلاوت کنند، ناگهان زلزله ای رخ داد، کاخ لرزید و همه چیز در حال تکان خوردن و واژگون شدن بود تا آنجا که امپراطور و برادرزاده اش نیز از تخت بر زمین افتادند. همه میهمان ها ترسیده بودند، یکی از کشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و گفت: «این اتفاق، نشانه خشم خدا و علامت پایان یافتن این مجلس است.» امپراطور نیز پایان مراسم را اعلام کرد و همه میهمان ها قصر را ترک کردند. مدتی گذشت و امپراطور تصمیم گرفت مراسم ازدواج ملیکا را دوباره برگزار کند. کاخ مثل مجلس قبل آراسته شد و میهمان ها دوباره دعوت شدند. داماد وارد قصر شد و بر روی تخت نشست. صلیب ها گرداگرد او آویخته شد. کشیشان وارد شدند، در برابر او تعظیم کردند و انجیل مقدس را گشودند، همین که خواستند عقد را بخوانند، بار دیگر زلزله رخ داد. ناگهان صلیب ها از بالا فرو افتادند و به زمین چسبیدند. ستون های کاخ در هم شکست و بار دیگر امپراطور و برادر زاده از تخت بر زمین افتادند.
مجلس به هم ریخت و همه حاضران رنگ پریده و وحشت زده از کاخ به سمت بیرون می‌دویدند. مراسم تمام شد. امپراطور بسیار ناراحت بود و لحظه ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمی‌کرد. با خود فکر می‌کرد که چه رمز و رازی در کار است. با آن که ملیکا خواهان چنین ازدواجی نبود و آرزوی رفتن به خانه ای سرشار از معنویت و خداپرستی را داشت، اما این دو حادثه، او را نیز غرق در تفکر کرده بود. با خود می‌ اندیشید: «چرا هر دوبار مراسم به این شکل بهم ریخت؟ سرنوشت من چه خواهد شد؟ خدایا به من کمک کن و مرا نجات بده...»

ادامه دارد ...


نویسنده و پژوهشگر: فاطمه استیری
منابع: کتاب نگین آفرینش (درسنامه دوره عمومی معارف مهدویت مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم)
کتاب ‌زندگانی امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور (علامه سید محمد کاظم قزوینی)
کتاب آخرین عروس (دکتر مهدی خدامیان آرانی)
کتاب شبهای تنهایی (محمد یوسفی )
معجم احادیث الامام المهدی، ج 4، ص200 ـ 196؛ کمال الدین ج2 ، ص423 ـ 418؛ بحارالانوار ج 51، ص10 ـ 6؛ اثبات الهداة، ج 3، ص393؛ غیبت شیخ طوسی، ص 124

از این نویسنده

Iran 78.6% Iran
United States 5.3% United States
Germany 3.5% Germany

جمع:

126

کشورها
امروز: 48
روز گذشته: 126
این هفته: 738
هفته ی گذشته: 880
این ماه: 1,861
ماه گذشته: 4,031

تماس با واحدهای اسوه

02155390120
02155482025
واحد وام، داخلی 1
واحد فرهنگی و ازدواج، داخلی 2
واحد رفاهی و خدماتی، داخلی 4
مدیریت:
02155377676
09911135529

ارتباط با ما

آدرس : تهران، میدان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، پایین‌تر از چهارراه لشکر، روبروی دانشگاه علامه طباطبایی (یا پمپ بنزین) کوچه شهید علی غیاثوند قیصری- بن بست آریا- پلاک 6 - زنگ سوم
ایمیل: info@osveh.org ساعت کاری موسسه: شنبه تا چهارشنبه 8 الی 16

کدام بخش از مطالب سایت برای شما جذابتر است؟