عروس ماه ( 3)

اسوه ,موسسه فرهنگی قرآن و عترت اسوه تهران

بسم الله الرحمن الرحیم
عروس ماه ( قسمت سوم )
در قسمت های گذشته خواندیم که ملیکا نوه ی قیصر روم طبق خواست جدش قرار شد با برادرزده اش ازدواج کند. که در همان روز جشن زلزله ای رخ داد و ستون های کاخ شکست .
ملیکا پس از مدتی در خواب دید که در حضور حضرت مسیح علیه السلام و پیامبر صلی الله و اله وسلم به عقد آقایی جوان در می آید و مسلمان می شود. شوق و علاقه به آن آقای جوان که همان امام حسن عسکری بود در او به وجود آمد تا اینکه امام حسن عسکری در خواب به ملیکا گفتند روز موعد و روز وصال نزدیک است. و به زودی جنگی بین مسلمانان و رومیان در می گیرد و ملیکا اسیر خواهد شد .
حال ادامه ی داستان را می خوانیم
بالاخره روز موعود فرا رسید. امام هادی علیه السلام، نامه ای كه به زبان رومی نوشته بود و زير آن را امضا كرده بود به همراه مقداری پول به یکی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» داد و فرمود: «به بغداد برو و با اين مقدار پول، کنیزی را خریداری کن و به اينجا بياور». سپس امام فرمودند: «خوب گوش کن تا بدانی كه چگونه کنیزی را باید خريداری کنی.» فلان روز از اينجا به طرف بغداد حركت کن، سعی كن اوّل صبح در كنار پل رودخانه معروف بغداد باشی، وقتی به آنجا رسیدی چندین کشتی را می‌بینی که كنار آب می‌آيند تا بار خود را خالی كنند، سپس زنانی را كه اسير كرده‌اند، از كشتی ها پياده می‌کنند و به عنوان كنيز در معرض فروش قرار می‌دهند. در یکی از اين كشتی ها دختری است که وقتی می‌خواهند كنيزان را به خريداران نشان دهند، آن دختر، خود را نشان نمی‌دهد، حجاب و عفت خود را حفظ می‌کند. خريداران اصرار می‌کنند كه او را خریداری كنند، اما آن دختر با هیچ یک از آنها نمی‌رود. به نزد فروشنده کنیزان برو؛ بگو نامه ای برای اين بانو دارم كه به زبان رومی نوشته شده است، اين نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضی شد، او را برای صاحب نامه خریداری می كنم، وقتی كه نامه را به او دادی او راضی می‌شود آن گاه او را خریداری كن و به اينجا بياور. بشر بن سليمان طبق پيشنهاد امام هادی علیه السلام همان روز معيّن صبح زود، كنار پل بغداد رفت، ديد که كشتی ها رسيدند و كنيزها را در معرض فروش قرار دادند. بشر به انتظار نشست. کمی بعد کنیزی را ديد كه دارای همان ویژگی هایی بود كه امام فرموده بودند، خريداران اصرار داشتند او را بخرند، اما او با آن ها نمی رفت. بشر جلو آمد و با اجازه فروشنده، نامه امام هادی علیه السلام را به «نرجس» داد، ملیکا برای اینکه کسی او را نشناسد نام خود را به نرجس تغییر داده بود. به محض اینکه نرجس نامه را گشود، رایحه دل انگیزی تمام جانش را گرفت، بی اختیار منقلب شد، اشک هایش مانند شبنم روی پلک هایش نشستند و آرام از روی گونه هایش سر خوردند. رو به فروشنده کرد و گفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش. بشر جلو رفت و همان مقدار پولی که امام هادی علیه السلام فرستاده بود را به فروشنده داد و او هم راضی شد. بشر می‌گفت: «وقتی كنيز را خريدم و با او از آنجا حركت كرديم، آرام و قرار نداشت، همواره نامه را می‌بوسید و به چشم می‌کشید و اشک می‌ریخت.» من از روی تعجب پرسیدم: «بانو شما كه هنوز صاحب نامه را نمی‌شناسی چرا اين قدر نامه را می‌بوسی؟» گفت: «به راستی که من آن ها را به خوبی می شناسم!» آن گاه داستان خود را از اوّل تا آخر برای من بيان كرد. سرانجام به سامرا رسیدند، هرچه به خانه امام هادی علیه‌السلام نزدیکتر می‌شدند ضربان قلب نرجس تندتر می‌شد. نرجس بی تاب بود و بی قرار یار. به خانه امام رسیدند. در زدند. صدای مهربانی را شنیدند: «بفرمایید، خوش آمدید» قلب نرجس در سینه اش فرو ریخت، زانوهایش سست شده بود. بوی بهشت می آمد، امام هادی علیه‌السلام به استقبال آن ها آمد و سپس خواهرش حکیمه خاتون را خبر کرد و فرمود: «این است آن بانوی محترمی که در انتظارش بودیم» حکیمه او را در آغوش گرفت و به سمت خانه برد. امام می‌دانست که نرجس در این سفر با سختی های زیادی روبه رو شده و رنج اسارت کشیده است، به همین خاطر می‌خواست دل او را با مژده ای شاد کند، امام هادی علیه‌السلام فرمود: «ای نرجس! خوشحال باش! به زودی خداوند به تو فرزندی عطا می‌کند که آقای همه دنیا خواهد شد. پسری که زمین را همان گونه که از ستم پر شده، از عدل و داد لبریز خواهد کرد» نرجس شادمان از این خبر سرش را بالا آورد. در همان لحظه چشم نرجس به چهره همچون ماه امام حسن عسکری علیه‌السلام افتاد. دل دخترک از عشقی زلال شروع به تپیدن کرد. یک آسمان پاکی و نجابت در آن چهره نمایان بود. تمام رویاهای شگفت انگیز گذشته از نظرش گذشت، روزی که ستون‌ها شکست و صلیب ها فرو ریخت، رویای دیدار مسیح علیه‌السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله، رویای آغوش پرمهر حضرت فاطمه سلام الله علیها، و اینک جوانی که در برابرش ایستاده بود!
روزها از پی یکدیگر می‌گذشت و ملیکا زیباترین لحظات زندگی اش را کنار جوانی می‌گذراند که می‌توانست نور پیامبر را در چهره اش ببیند، مردی از خانواده ای با اصالت و نجیب که معرفت علی علیه‌السلام و محبت فاطمه سلام الله علیها در وجودش ریشه داشت.جوانی که او را با نام های زیبا صدا می‌زد؛ نرجس، سوسن، حدیثه، صیقل، ریحانه؛ نام های گل های بهاری؛
نرجس در خانه حکیمه خاتون احکام اسلام را آموخته بود و اینک به خانه امام هادی علیه السلام آمده بود و عروس این خانه شده بود


نویسنده: فاطمه استیری
منابع: کتاب نگین آفرینش (درسنامه دوره عمومی معارف مهدویت مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم) ،کتاب ‌زندگانی امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور (علامه سید محمد کاظم قزوینی)
کتاب آخرین عروس (دکتر مهدی خدامیان آرانی)،کتاب شبهای تنهایی (محمد یوسفی )
معجم احادیث الامام المهدی، ج 4، ص200 ـ 196؛ کمال الدین ج2 ، ص423 ـ 418؛ بحارالانوار ج 51، ص10 ـ 6؛ اثبات الهداة، ج 3، ص393؛ غیبت شیخ طوسی، ص 124

از این نویسنده

Iran 73.7% Iran
Unknown 5.8% Unknown
United States of America 5.7% United States of America
Germany 3.2% Germany

جمع:

134

کشورها
امروز: 112
روز گذشته: 160
این هفته: 112
هفته ی گذشته: 1,230
این ماه: 272
ماه گذشته: 3,982

تماس با واحدهای اسوه

02155390120
02155482025
واحد وام، داخلی 1
واحد فرهنگی و ازدواج، داخلی 2
واحد رفاهی و خدماتی، داخلی 4
مدیریت:
02155377676
09911135529

ارتباط با ما

آدرس : تهران، میدان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، پایین‌تر از چهارراه لشکر، روبروی دانشگاه علامه طباطبایی (یا پمپ بنزین) کوچه شهید علی غیاثوند قیصری- بن بست آریا- پلاک 6 - زنگ سوم
ایمیل: info@osveh.org ساعت کاری موسسه: شنبه تا چهارشنبه 8 الی 16

کدام بخش از مطالب سایت برای شما جذابتر است؟