(بسم الله الرحمن الرحیم)
قالب شعری چهارپاره
- مشخصات:
- چهار پاره یا چارپاره یا دوبیتیِ پیوسته، شعری است که از به هم پیوستن چندین رباعی یا دو بیتی، با قافیههای متفاوت ایجاد میشود.
- چهارپاره، یک قالب جدید است. بعد از مشروطه به وجود آمده و آخرین قالبِ جدیدی است که در فُرم کلاسیک شعر فارسی ایجاد شده است. بعد از این، قالب در شعر فارسی، به سمت شعر نیمایی می رود.
- امکانِ تغییر دادن قافیه در هر بند، از عواملی است که هر شاعری را به چارپاره سرودن علاقهمند میکند.
- مهم نیست که چارپاره با چه وزنی آغاز میشود، اما وزن همۀ بندها یا پارهها، باید با بند اول همسان باشد.
- چارپاره از لحاظ موضوعی بیشتر یا عاشقانه و غنایی است، یا سیاسی و اجتماعی.
- چارپاره میتواند مانند مثنوی، برای پرداختن به قصه های بلند مناسب باشد، چون شاعر محدود به قافیه نیست و می تواند در هر بند، از قافیۀ جدیدی استفاده کند و حرفش را به راحتی ادامه بدهد.
- می توان قالب چارپاره را به عنوان یک مَفصل میانِ شعر کلاسیک و ترانۀ مُدرن فارسی در نظر گرفت. اولین ترانههایی که به زبان محاوره سروده شدند، تا مدت ها در همین قالب چهارپاره بودند.
- از بزرگ ترین چارپاره سرایان ادبیات فارسی میتوان به مهدی حمیدی شیرازی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد و هوشنگ ابتهاج و... اشاره کرد.
- در چارپاره، هر بند از دو بیت تشکیل می شود. در هر بند، قافیه میتواند به شکل قطعه یا دوبیتی به کار گرفته شود اما در بند بعدی، عموماً قافیه را عوض میکنند. یعنی قافیه در هر بند مشترک، و با بند بعدی، متفاوت است.
- شکل قرار گرفتن قافیه ها در چارپاره به این صورت است:
--------------# ------------#
-------------- ------------#
--------------= ------------=
-------------- ------------=
-------------- ------------+
-------------- ------------+
...
مهمترین چیزی که باید در رباعی رعایت شود، هم وزن بودن تمام بند ها یا پاره ها با یکدیگر است.
- قسمتی از چارپارهای از فریدون تَوَلَّلی:
بَلَم، آرام؛ چون قویی سبُکبار
به نَرمی بر سرِ کارون، هَمی رفت
به نَخلِستانِ ساحل، قُرصِ خورشید
ز دامانِ اُفق، بیرون همی رفت
***
شَفَق، بازیکُنان در جُنبِشِ آب
شکوهِ دیگر و رازِ دِگر داشت
به دشتی پر شقایق، بادِ سرمست
تو پنداری، که پاوَرچین، گذر داشت
***
جوان، پارو زَنان، بر سینۀ موج
بَلَم میراند و جانش در بَلَم بود
صدا سر داده غمگین، در رهِ باد
(گرفتار دل و بیمارِ غم بود):
***
«دو زُلفونِت بُوَد تارِ رُبابُم
چه میخواهی از این حالِ خرابُم
تو که با مُو سرِ یاری نداری
چرا هر نیمه شُو، آیی به خوابُم؟...»
***
درونِ قایق از بادِ شبانگاه
دو زُلفی نَرم نَرمک تاب میخورد
زَنی، خم گشته از قایق، بر امواج
سر انگشتش به چینِ آب میخورد
...
گردآورنده: رضا زارنجی.
منبع: ادبیات عمومی؛ گروهی از نویسندگان.