بسم الله الرحمن الرحیم
سرگذشت حکیمه خاتون- حمنه- همسرکمیت
در ادامه مباحث زنان نامدار شیعه ، در این قسمت سرگذشت سه بانوی دیگر را مورد بررسی قرار می دهیم.
«حکیمه»
حکیمه، دختر امام محمد تقی (علیه السلام) و همسر ابوالحسن محدّث (از نواده های امام سجاد ع)، از بانوان عابد، دانشمند و دارای مقام بلند معنوی و عرفانی است. این بانوی فاضله و جلیل القدر، در خدمت ائمه بود و سمت مادری برای امام زمان (علیه السلام) داشت. وی که حامل اسرار اهل بیت (علیه السلام) بود پس از وفات امام حسن عسگری (علیه السلام)، واسطه و سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) شد و مردم به واسطه او، حوائج و مسائل خود را برطرف و حل می کردند1.
حکیمه نقش بسزایی در معرفی حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) به مردم زمان خود داشت و به تحقیق، مسلمان های پس از آن زمان نیز از احادیث آن بانوی محدثه، بهره ها برده اند و در شناخت مهدی موعود، گام های بلند به جلو برداشته اند2.
محمد بن قاسم علوی می گوید: من با گروهی از علویان به حضرت سیده حکیمه رسیدیم، همین که چشمش به ما افتاد، فرمود: آمده اید که از میلاد حجة بن الحسن (علیه السلام) سوال کنید؟
آن حضرت دیشب نزد من بود و آمدن شما را به من خبر داد. و پس از آن، داستان ازدواج نرجس با امام حسن عسگری (علیه السلام) و مراحل ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برای من و همراهانم شرح داد3.
حکیمه در سال 274 هجری وفات یافت و در مقبره امام جواد (علیه السلام) و امام حسن عسگری (علیه السلام) در سامرا به خاک سپرده شد.
حمنه
پس از جنگ احد، زنان سراغ از کشته شدگان و شهدا می گرفتند، ولی کسی خبر از کشته شدگان میدان جنگ نمی داد؛ لذا نزد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) رفتند. پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه و اله وسلم) یکایک آنان را از حال شهدا باخبر ساخت تا نوبت به حمنه رسید. حضرت فرمودند: حمنه! برادرت عبدالله در راه خدا شهید شد. حمنه گفت: «انالله و انا الیه راجعون» خداوند او را رحمت کند و از گناهانش درگذرد.
حضرت فرمودند: دایی گرامیت حمزه نیز در راه خدا شهید شد. حمنه جواب داد:«انالله و انا الیه راجعون» خداوند رحمتش کند و از گناهانش درگذرد.
حضرت فرمودند: همسرت مَصعَب نیز در راه خدا به شهادت رسید.
حمنه پاسخ داد: چه جنگ سختی بود!
حضرت فرمودند: مردان را در دل زنان، مقام و منزلتی است، و زن ها خود را از آنان جدا نمی دانند. آن گاه فرمودند: چرا درباره مصعب سخنی نگفتی که درباره عبدالله و حمزه نگفتی؟!
حمنه گفت: به یاد یتیمی فرزندانش افتادم!( 4)
همسر کُمَیت
کُمیت بن زید اسدی از شعرای بزرگ و از حماسه سرایان سلحشور شیعه بود که همواره با اشعار وزین خود، به حمایت از اسلام و ائمه بر می خواست و در هنگامه خفقان طاغوت های اموی، از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) جانبداری می کرد.
دژخیمان خالدبن عبدالله قسری، استاندار هاشم بن عبدالملک در کوفه، وی را به همین علت دستگیر و به زندان افکندند. کمیت در زندان دریافت که او را اعدام خواهند کرد، لذا مخفیانه برای همسرش پیام داد و وی را از جریان مطلع ساخت.
در یکی از روزهای ملاقات، همسر کمیت، لباس های شوهرش را به تن کرد و لباس ها و نقاب خود را به کمیت پوشاند، یکی دوبار او را برانداز کرد و گفت: هیچ معلوم نیست، فقط مردانگی شانه هایت پیداست، آن هم عیبی ندارد، به نام خداوند جارج شو!
کمیت بن زید اسدی به همراه دو زن دیگر از زندان خارج شد و کسی از مأمورین متوجه خروجش نشد. جمعی از جوانان بنی اسد که دورادور مراقب کمیت بودند، او را از محل دور کردند و به یکی از نقاط کوفه که از قبل مشخص شده بود، بردند.
اما در زندان، وقتی مأمورین، کمیت را صدا زدند، جوابی نشنیدند، وارد زندان شدند تا از او خبر بگیرند، ناگهان با زنی روبرو شدند که لباس های کمیت را بر تن کرده و کمیت را فراری داه است.
زندانبان ها با کمال ناراحتی، جریان را استاندار کوفه خبر دادند، خالد بن عبدالله قسری، همسر شجاع کمیت را احضار کرد و او را سخت تهدید کرد و گفت: باید شوهرت را به زندان تحویل دهی!!
در این کشمکش جمعی از جوانان دلاور بنی اسد نزد خالد آمدند و به حمایت از همسر قهرمان کمیت پرداختند. سرانجام، استاندار کوفه احساس خطر کرد و این بانوی شجاع را آزاد ساخت
پی نوشت ها:
1 - بحارالانوار، ج 99، ص 80.
2 - عیون اخبارالرضا (ع)، ص 426.
3 - ریاحین الشریعه، ج 4، ص 150.
4-- طبقات الکبری، ج 8، ص 241.
گردآورنده:واحد تحقیق و پژوهش موسسه فرهنگی قرآن و عترت اسوه تهران
منبع: شیرازی، علی: زنان نمونه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378