همان طور که گفته شد (در پست هفت متعلق ایمان)، براساس آیات قرآن کریم، فرد مومن به هفت چیز ایمان دارد ۱- الله، ۲- غیب، ۳- ملائکه، ۴- انبیاء، ۵- کتاب، ۶- آخرت و ۷- آیات الهی.
در طول سالیان، اندیشمندان مسلمان و ادیان دیگر بر روی شش متعلق اول پژوهش های فراوانی انجام داده اند اما آنچه از آن غفلت شدهمتعلق هفتم یا آیات الهی است؛ باید به این نکته توجه کرد که ایمان به آیات الهی مقوله ای جدا از ایمان به آیه های قرآن است، چرا که ایمان به آیه های قرآن در متعلقِ ایمان به کتاب ذکر شده است.
بنا بر این در این جا پرسش اصلی این است که این آیات الهی چیست؟
واژه ی «آیه» قدمتی بالغ بر چهارهزار سال دارد. ریشه ی آن به زبان آرامی برمی گردد و به معنی «اشاره» است؛ به زبان شیواتر یعنی هر چیزی به حقیقتی اشاره دارد.
در یک جمله آیت را می توان این گونه تعریف کرد «آیت، نشانی حبس شده در پدیده ها از جانب خدا است.»
در توضیح این طور می توان گفت که شایسته است انسان تمام عالم را نشانه گذاری شده ببیند؛ این نشانه ها زبان سخن گفتن خداوند با انسان است. در یک مثال ساده این موضوع را می توان این گونه ملموس کرد فرض کنیم که می خواهیم به یک کشور خارجی، مثلا ژاپن، سفر کنیم؛ چون ما می خواهیم با مردم آن جا ارتباط برقرار کنیم قاعدتاً ما باید زبان آن ها را یاد بگیریم نه آن ها. نیز همان طور که می دانیم زبان یک قرارداد است، به این معنی که مثلا به شیئِ «دیوار» در زبان فارسی “دیوار” در زبان انگلیسی “wall” ، در زبان عربی “جدار” و در سایر زبان ها واژه های دیگر اطلاق می شود. پس این قرارداد از مکانی به مکان دیگر تفاوت می کند و یا حتی در زمان های مختلف تاریخی متفاوت بوده و خواهد بود. این ماهیتِ قرارداد های انسانی است.
حال درمورد «آیت» که زبان سخن گفتن خدا با خلق است باید گفت که ما باید زبان او را یاد بگیریم. آیت ها واژه های این زبان هستند، که انسان می تواند با یاد گیری آیت های جدید، هر لحظه آموختن این زبان را تکمیل کند؛ و همچنین باید مدّنظر داشت که قرارداد زبان خداوندی از نوع قراردادهایی است که برخلاف قرارداد های انسان ها، از ازل تا به ابد ثابت و لایتغیّر بوده است.
نکته ی دیگری که در این جا حائز اهمیت است این است که ریشه و پایه ی حکمت نیز آیه است. بر همین اساس هر کس بتواند آیت موجود در پس پرده ی پدیده ها، یا به زبان دیگر این ایما و اشاره ها، را کشف کند «حکیم» است؛ به همین میزان فرد هر قدر آیت بیشتری بداند حکیم تر است زیرا حکیم بودن ذودرجه است به گونه ای که «الله»، طبق آیات قرآن، حکیمِ کامل و مطلق است و خود قرآن نیز حکیم خوانده شده است. در یک کلام دریافتن اشاره های خداوند یا آیات، «حکمت» است.
نکته ی تکمیلی در تفاوت حکمت از فلسفه
همان طور که اشاره شد اساس حکمت «آیه» است، اما اساس فلسفه «آرخه» (کلمه ی یونانی) است؛ و از این جا اولین رگه های تفاوت حکمت و فلسفه مشخص می شود. خداوند در قرآن می فرماید «یؤتی الحکمه من یشاء» یعنی حکمت آن قدر ارزشمند است که پروردگار عالم آن را به هرکه “بخواهد” عطا می کند و آن، طبق آیات مصحف شریف، “خیر کثیر” است. آن چه این جا مورد تاکید است توجه به این نکته است که نباید حکمت همان فلسفه انگاشته شود چرا که تاریخ، فیلسوفان ملحد و کافر زیادی به خود دیده است، در حالی که اگر خیر کثیر به آن ها رسیده بود حداقل این بود که کافر نبودند؛ این در حالیست که امکان ندارد حکیمی کافر باشد. اما دو فیلسوف با درجه فیلسوفی یکسان، یکی می تواند، مانند علامه طباطبایی، مومن و موحد و دیگری، مثل دیوید هیوم، که به الحاد خودش اعتراف کرده، کافر و مشرک باشد
Ayatmadari.ir