صلای موج اقتدار
مدینه تا کربلا...
غبار تیرگی آسمان مدینه را به سرخی زلال اطهر فاطمی، از دیدگان خویش بروب تا پلک هایت همچون ابرهای مبغوض کربلا بر دشت گونه هات خون ببارد. بنشین به سوگ محسن نیافته، آنچنان که مادر بر بالین حسینِ یافته اش گداخت؛ گداخت سینه مادر؛ جای خنکای شیر، میزبان هُرم خون، به عزا نشست.
ولی او زهرای مرضیه است؛ اگرچه عطر عود خانه اش بوی دود شد ولی در نهان آن، عصاره خون محمد .ص. چکیده بود.
دشمن مولی هرگز گمان نمی بُرد که با ضربی که بر پهلویش نواخت، موجی از اقتدار در صلای استقامت دین در جان جهان طنین انداز شود و هرگز نمی پنداشت که اگر گلبرگ رویَش را به ماه نیمرخ می نشانَد، نیلوفران عالم به حرمتش رنگ می بازند. حکایت میخ در و دردانه و رعناعزیز خانه و... اینها همه مهجور قلب غاصب است!! اما که هریک معجری بر شَعر آن دردانه است. از کربلا غافل مشو؛ اینجا دمادم کربلاست..اُمّ المَصائب گرچه وصفش زینب کبری شده، لیکن از خاطر نباید بُرد؛او از جیره جان تمام انبیاست. یاحضرت بانو!
دست دخیل آورده ام بر ریش ریش چادرت.از خاک پاک تربتت، قدری چکان بر زخم جان. زخم از گناه خویشتن بر محو رویت از دلم، زخم از گناه دیگران که... آن چادر خاکی کجاست؟ اینک نثار حُجب کن.
ای مظهر عفت! بیا بر بی عفافان، عُجب کن.
شاید هزاران چادر زیبا هم اینک نزد ماست...اما عزیز حیدری! خاک تو بوی کربلاست.
دستم دخیل چادر خاکی تو! رحمی نما!
با مرحمی بنما به زخم بی حجابی ها، دوا..
عزم ولایت می کنم چون تو، ولی...میل اطاعت ها چه شد؟!
گفتند "یاحیدر"، ولی...کوفه...بساط کربلا
#صلای_موج_اقتدار
بخش هایی از سفرنامه
سفر حج عمره رجبیه/مدینه منوّره
تیرماه سال ۱۳۸۶
محدثه شیری