جوانان به چند انگیزه وارد دانشگاه میشوند:
پر کردن اوقات فراغترهایی از فشار اطرافیان برای دانشگاه رفتنمدرکگرایی حاکم بر جامعهکسب دانش و تخصص
در این میان آنان به شدت امیدوارند که در مدت تحصیل یا پسازآن فرجی بشود و وارد بازار کار مناسبی شوند. در واقع بسیاری میخواهند با ادامه تحصیل، زمان بخرند و نوع دانشگاه و رشته تحصیلی برای آنها اهمیت کمتری نسبت به مدرک گرفتن دارد. خانوادهها هم در این مدت برای اینکه فرزندشان به جایی برسد، هزینههای تحصیل او را از زیر سنگ هم شده، جور میکنند.
دانشجو شدن و دانشجو ماندن جوانان چند حُسن برای دولت دارد:
افراد، در مدت تحصیل جزو بیکارها به حساب نمیآیند و آمار بیکاری پایین میآید.راهی برای تفاخر به بالا بودن سطح علمی کشور است.شهریهها منبع درآمدی برای دانشگاههاست.
در دوران تحصیل ممکن است چند اتفاق برای دانشجو بیفتد:
با شیفتگی تمام به کسب دانش میپردازد.به حمّال علمی تبدیل میشود و محتویات کتابها و جزوات را تنها و تنها «حفظ» میکند، بدین گونه دانشگاه به «پاس+گاه» تبدیل میشود.چون استعدادهای آنها در دوران دانشآموزی به خوبی کشف و معرفی نشده است، به رشتههایی بیارتباط با علاقه و استعداد خود وارد میشوند و پس از یکی دو ترم از انتخاب خود دچار افسردگی و پشیمانی شده و یا انصراف یا تغییر رشته میدهند؛ حتی ممکن است برای محکوم نشدن از طرف خانواده و دوستان، هرطور شده دروس را بگذرانند و به پایان برند.با مسائل حاشیهای موجود در دانشگاه مثل دوستی با جنس مخالف، فعالیتهای فوق برنامه کاذب یا سالم، گعدههای دوستانه، شبنشینی در خوابگاه و… اوقات طلایی دانشجویی خود را میگذرانند.
به خاطر موضوع اصالت نمره و مدرک، در محیط دانشگاه توجه زیادی به توانمندیهای بالقوه افراد نمیشود و بُرد با کسی است که قدرت «حفظ کردن» بیشتری داشته باشد و نمره بالاتری بگیرد؛ در حالی که بسیاری از محفوظات او نه دردی از دنیا و آخرت خودش دوا میکند و نه دیگران.
وضعیت تحصیلات تکمیلی:
سیل گستردهای از افراد دارای مدرک کارشناسی وارد مقطع ارشد و دکتری میشوند؛ در حالی که در بسیاری رشتهها، کشور به هیچ عنوان به این حجم از فارغالتحصیل نیازی ندارد و هزینه گستردهای از بیتالمال صرف آموزش دانشجویانی شده است که بهترین سالهای عمر خود را صرف آموختن مطالبی کردهاند که کشور ظرفیت، امکان و نیاز به استفاده از او را نخواهد داشت. دهها هزار فارغالتحصیل این رشتهها در مشاغلی غیرمرتبط با رشته خود شاغلاند و یا از آن بهرهای نبردهاند. همچنین برخی رشتههای تحصیلی در شهری کوچک در چند دانشگاه مختلف (اعم از سراسری، آزاد، پیام نور، غیرانتفاعی) دانشجو میپذیرند، در حالی که آن شهر نیاز چندانی به آن رشته تحصیلی با این حجم ندارد؛ به این ترتیب برخی مناطق دچار اشباعاند و برخی کمبود دارند.
طی کردن مقاطع تحصیلی به صورت بیهدف و به امید روزهای بهتر، برای یک جوان به این معناست که او به جای صرف بهترین و فعالترین سالهای عمر خود برای تولید، آن را به پاس کردن مطالب کتابها گذرانده است. او در این مدت با تحمیل هزینههای زیاد بر خود و خانواده در راه تحصیل غیرضروری، ۴-۱۲ سال از عمر خود را سپری کرده است در حالی که هنوز شغل مناسبی ندارد و سالهای زیادی از تشکیل خانواده عقب افتاده است. او به جای آن میتوانست با هنرآموزی و کار فنی-حرفهای، تولید و کسب ثروت کند، خانواده تشکیل دهد و بیجهت سطح توقع خانواده و جامعه را از خود بالا نبرد.
آقایان علاوه بر این سالها باید دو سال هم به سربازی بروند و پس از آن در صورت یافتن شغل و تهیه مسکن و پسانداز هزینهها، تن به ازدواج میدهند که این حداقل تا ۳۵ سالگی آنها طول میکشد. در صورتی هم که آن جوان نتواند شغل مناسبی بیابد، با جمع بین مدرک بالا و بیکاری، در وضعیتی رقتبار قرار میگیرد و لگدکوب سرزنشها او را لِه خواهد کرد: چگونه کسی که نتوانسته برای خودش کاری کند جامعه را به سمت آرمانهای جوانانه خود ببرد!
افزون بر این طیف گستردهای از افراد با رسیدن به این سن و دور شدن از نشاط جوانی که پس از سیسالگی رو به کاهش میگذارد، حاضر به ازدواج نمیشوند و ترجیح میدهند کنار والدین یا تنها زندگی کنند و این یک مخاطره بالقوه برای امنیت روانی جامعه است.
عمدهترین قربانیان تحصیلات نابهجا و غیرضرور، دختران و بانوان هستند.
اکنون به چند مورد از معایب و نتایج اشتغال و تحصیلات طولانیمدت بانوان اشاره میکنیم:
۱- هر خانم با هر شغلی که تصاحب میکند یک فرصت شغلی را از یک آقا میگیرد. زنان به صورت کلی سرپرست خانواده نبوده و تحت تکفل پدر یا همسر خود هستند؛ بنابراین اشتغال آنها یک مکمل است نه ضرورت؛ در حالی که یک مرد ممکن است در آن واحد سرپرست چند نفر باشد از جمله: همسر، فرزندان، والدین، خواهر و برادر کوچک یا ناتوان از کسب درآمد و…؛ از این رو اشتغال، الزام و ضرورتی برای اوست؛ در غیر این صورت اگر نتواند افراد تحت تکفل را تأمین مالی مناسبی کند، جایگاه اجتماعی و خانوادگی خود را از دست میدهد که باعث احساس سرخوردگی و بیهویتی او خواهد شد و نیز اگر به خاطر بیشغلی مجبور شود تجرد پیشه کند، به خاطر تأمین نشدن نیازهای غریزیاش امکان گناهآلود شدن بسیار بیشتری خواهد داشت.
۲- هر خانم شاغل یا در حال تحصیل، مادر شدن برای او بسیار دشوار است و آن را مانعی سر راه پیشبرد امور تحصیلی و شغلی خود میداند. حتی در صورت فرزند دار شدن، به خاطر مشغولیتهای سنگین نمیتواند وقت زیادی برای پرورش روحی، جسمی و شخصیتی او هزینه کند و او را از عاطفهٔ مادرانه خود سرشار نماید.
فرزند داشتن، دغدغههایی برای والدین شاغل ایجاد میکند که امکان اشتغال همزمان هر دو را سلب میکند؛ پس ناچارند یا فرزند را به مهد کودک بسپارند یا برایش پرستار بگیرند که در هر دو صورت کودک از چشیدن طعم مادر و تربیت اصیل او محروم خواهد شد.
۳- شاغل بودن، استقلال مالی برای زن ایجاد میکند و همین احساس استقلال و بینیازی، یا او را از ازدواج منصرف میکند و یا در بسیاری مواقع با یادآوری مداوم استقلال خود به همسر و سلب اقتدار ذاتی مرد، زمینهساز فروپاشی درونی یا بیرونی خانواده خواهد شد. امیرالمؤمنین علی (ع) در عبارتی نغز بیان میکنند که اصالتاً و ماهیتاً، بار اقتصادی نباید به دوش زن باشد: «المراه ریحانه لیست بقهرمانه»[۱].-در ریشهشناسی، قهرمان به کسی اطلاق میشود که بار (اقتصادی) بر دوش خود حمل میکند
۴- تحصیلات طولانی و در یک سیر ممتد، باعث دیرتر ازدواج کردن جوان خواهد شد. کسی که در سن بالا ازدواج میکند به خاطر محکم شدن قالبریزی شخصیت و کاهش انعطافپذیری، در برابر دلخواه نبودن روحیات و شخصیت همسر خود گارد بیشتری میگیرد و انعطاف کمتری نشان میدهد. این باعث میشود فرد در برابر نوسانات خانوادگی و اشتباهات همسر، کوتاه نیاید یا خانواده را ترک کند.
۵- نبود مادر در خانه و خانوادهداری نکردن او باعث میشود فرزندان از فضای فکری و فرهنگی والدین دور بمانند و خالیالذهن باشند؛ برای پر کردن این خلأ، به احتمال زیاد کودکان از همسالان، گروههای دوستی واقعی و مجازی، فرهنگهای بیگانه و… کمک میگیرند. پر کردن این خلأ به احتمال زیاد در جهتی مثبت نخواهد بود. شاید یکی از علل منفی بودن این امر، تعریف نشدن انسان تراز در سیستم آموزشوپرورش کشور ما باشد.
هر خانواده یک سلول جامعه است. بنابراین در صورتی که تعداد خانوادههای ضعیف در یک کشور زیاد شود، -مخصوصاً کشوری که در برابر فرهنگهای تهاجمی قرار دارد- این سلولها به صورت عفونتی خطرناک دامنگیر جامعه شده و به آن آسیب میزنند.
۶- در مدتی که دختران به خاطر تحصیل، اشتغال یا هر مانع دیگر، ازدواج خود را به تـأخیر میاندازند، پسران با طیف گستردهای از جنس مخالف مجرد روبرو هستند؛ این از طرفی باعث تحریک تمایلات جنسی آنها میشود و از طرفی چون هر دو شرایط ازدواج با هم را ندارند اما به یکدیگر تمایل دارند، این امر باعث رشد ابتذال اخلاقی، ناهنجاری، همچنین تنشهای روانی در پسران و احساس ناامنی در دختران خواهد شد.
۷- افراد مجرد بنا بر یک ساز و کار روانشناختی، سعی بیشتری در جلب نظر جنس مخالف دارند و این را نوعی قدرت و توانایی برای خود به حساب میآورند؛ در حالی که افراد متأهل بیشتر از این امر مستغنی هستند و در مقایسه با مجردها به میزان معناداری کمتر است. این جلب توجهات، نوعی تبرّج خواهد بود -که قرآن کریم از آن نهی کرده است-[۲] و به تدریج به افراد همسردار نیز سرایت میکند و آنها هم در یک فضای رقابتی در کسب مقبولیت وارد میشوند؛ این جو حاکم بر جامعه، تزلزل خانواده را در پی خواهد داشت.
در شرایط ذکر شده، خوشاندامی یک آیتم مهم و موفقیتآمیز در تعاملات اجتماعی محسوب میشود و خانمها، باردار شدن و شیردهی را مساوی بداندامی و امری دونپایه تلقی میکنند.
بالطبع وقتی سن ازدواج بالا رود، زنان برای ایجاد یا حفظ جاذبههای جنسی در خود و جلب نظر دیگران ممکن است الگوهای شخصیتی کودکانه خود را حفظ کنند و نیز با چهره عروسکی ظاهر شوند؛ اقشاری از مردم نیز «بیبی فیس» بودن را تحسین میکنند. این باعث دور شدن از فضای واقعی شخصیتی خود فرد و نقش بازی کردن در نقابهای ظاهراً جذاب میشود؛ همچنین مصرف لوازم آرایشی را که بر پایه ارتقای جذابیت است به شدت بالا میبرد. از تبعات دیگر تلاش برای جلب توجه و مقبولیت، تعویض مداوم پوشش و رواج نوعی مصرفگرایی است؛ گرچه مسائل بسیاری در رشد مصرفگرایی دخیل هستند! بنابراین محیط عمومی جامعه از محلی برای تعاملات ضروری، به محلی برای کامیابیهای غریزی تبدیل میشود.
۸- بسیاری از خانوادههای مذهبی تمایل ندارند با زنانی که ارتباط زیاد و آسان (به خاطر شغل یا…) با جنس مخالف دارند، وصلت کنند؛ همین باعث میشود چنین بانوانی عملاً و غیرمستقیم از چرخهٔ احتمال همسری با مردی مذهبی-سنتی خارج شوند و شانس تعامل نزدیک با افرادی دیگرگونه را از دست بدهند؛ این امر غلظت اعتقادات را در نسلهای بعد کاهش میدهد و باعث شکلگیری خانوادههایی میشود که فرزندان در آن خویشاوندی نزدیک، برای آموختن امور مذهبی و سنتها به آنان نداشته باشند. (این، در بازه زمانی ۳-۴ نسل رخ خواهد داد.)
۹- دختران و پسرانی که در طولانیمدت با جنس مخالف تعاملات نزدیک داشتهاند، قدرت تصمیمگیری و انتخاب را در همسریابی مناسب از دست میدهند؛ در صورت ازدواج نیز به خاطر مقایسههای وسواسگونهٔ همسر خود با دیگران، زندگی جذّابی نخواهند داشت. این تعاملات (با جنس مخالف) به نوبه خود سن ازدواج را بالا میبرد یا ممکن است فرد را برای همیشه از آن منصرف کند. ارزانیهای برخی زنان و در دسترس بودن آنها به خاطر پوشش نامناسب در اماکن عمومی نیز باعث میشود از طرفی احساس اشباع روانی و از طرفی ازدحام تحریکات جنسی در آقایان آنان را به ناپاکی و پندار و کردار گناهآلود و هنجارشکن بکشاند.
معاشرت خانمها و آقایان در محیط کار و به تَبَع آن، مزاحها و مهربانیها، به تدریج دیوار قُبح و مرز اسلامی مَحرم و نامَحرم را شکسته است. این معاشرتهای تعریف نشده، مرد یا زن را علاوه بر اشباع روانی، نسبت به خانواده خود سرد خواهد کرد.
۱۰- با توجه به اینکه حدود ۷۰% فارغالتحصیلان خانم هستند، با بالا رفتن تحصیلات و رتبه شغلی آنها، یافتن مردی همشأن ایشان برای ازدواج، به امری دشوار تبدیل میشود، چون اکثر مردان ترجیح میدهند با خانمهایی ازدواج کنند که از نظر تحصیلی و شغلی پایینتر از آنها باشند؛ بانوان نیز دوست دارند با مردی ازدواج کنند که از نظر فکری و جایگاه اجتماعی از خود بالاتر یا دستکم، همردیفشان باشد. در صورت نارضایتی زن از پایینتر بودن همسر خود، علاوه بر کاهش اقتدار طبیعی مرد، زندگی زناشویی به محیط دلخوری و سردی تبدیل میشود. گرچه نقیض این مورد مخصوصاً در افراد فهیم و واقعبین، بسیار زیاد یافت میشود، اما به خاطر توهّم مساوی دانستن مدرک با سطح شعور و کمالات، ممکن است هریک از زوجین، توقعات یا تصورات اشتباهی در مورد خود یا همسر خود به خاطر مدرک پیدا کنند.
۱۱- طی دو دهه گذشته تلاشهای زیادی از طرف عدهای (در کتابها و رسانهها) صورت گرفت تا فرزند کمتر داشتن را مساوی بافرهنگی و سواد جلوه دهند؛ همین فرهنگسازی اشتباه و افراطی بهاضافهٔ ترجیح خانمهای شاغل به فرزند کمتر، باعث میشود در مدتی نه چندان دور، ایران به کشوری با اکثریت سالمند و ناتوان تبدیل شود که خود یک خطر امنیتی بالقوه برای کشور است. یک جمعیت پیر، محافظهکار، فاقد نوآوری، اهل سازش و راضی به وضع موجود است. این باعث فاصله گرفتن کشور از آرمانهای علمی، اقتصادی و انقلابی خواهد شد.
۱۲- اکثر خانوادههای تکفرزندی تمایل دارند همان یک فرزند هم دختر باشد؛ تمایل به تکفرزندی از تبعات زندگی بورژوا و صنعتی است. به احتمال زیاد تا دو دهه آینده به خاطر ترویج سبک زندگی لیبرال و به تبع آن زندگی ایندویژوال و تفردگرا، تمایل به دختر در آنها تشدید خواهد شد زیرا یک فرزند دختر بیشتر میتواند خلأهای ناشی از زندگی صنعتی را پر نماید!
با مد نظر قرار دادن این امر به اضافه بالا بودن مرگ و میر در آقایان در مقایسه با خانمها به خاطر حوادث و بیماریها، اعتیاد، شغل و…، اینها در درازمدت باعث میشود تعادل جمعیتی بین مذکر و مؤنث برهم بخورد که مشکلات خاص خود را خواهد داشت و نیز به همین میزان، نیروی نظامی و انتظامی برای کاربردهای امنیتی کاهش میآید. نکته دیگر اینکه امروزه مسائلی مثل آب و هوا، امواج مغناطیسی، تغذیههای مدرن، تنشهای ناشی از زندگی صنعتی و… به صورت غیرمستقیم علاوه بر ناتوان کردن سیستم باروری بانوان باعث افزایش نرخ دخترزایی میشود.
۱۳- یک خانم شاغل بیش از نیمی از روز را در خارج از منزل سپری میکند، او برای این مدت یا باید پرستار کودک استخدام کند یا او را به مهدکودک بفرستد؛ پدر نیز به صورت معمول بیشتر ساعات شبانهروز را خارج از منزل است. کودک این خانواده، درک درستی از مفهوم والدین، مهر مادری، خانواده و حمایت نخواهد داشت که ممکن است باعث شود شخصیت او به صورت کامل شکل نگیرد یا مسائلی مثل ترس کاذب، تهوّر، انزوا، از دست دادن خلاقیت و جسارت، خشم پنهان و… در او نهادینه شود.
ضمناً یک خانم با یک شغل پراسترس و زحمتآور، وقتی به منزل بازمیگردد خسته است و نمیتواند کاملاً خلأ نبودن خود در ساعات دیگر را برای خانواده جبران کند. این، باعث شکلگیری نوع خاصی از سبک زندگی است که در آن هریک از اعضای خانواده مسئول رتق و فتق امور خود است و زن نقش آرامشگری (مهمترین نقش خود) را از دست میدهد. در این سبک زندگی مفهوم سفره و ارتزاق مشترک که یک سبک زندگی ایرانی-اسلامی را تداعی میکند، رنگ میبازد.
۱۴- زنان چون سرپرست خانواده نیستند نیاز به درآمد بالا ندارند. بسیاری اوقات یا تن به مشاغلی با حقوق کم میدهند که آقایان از پذیرش آن خودداری میکنند، یا ممکن است در رقابت با دیگران حقوق کمتری پیشنهاد کنند. این مناقصه باعث رقابت افراد در إشغال شغل به هر قیمتی و سوءاستفاده کارفرمایان و تن ندادن به مطالبات شاغلین میشود.
۱۵- اجرای مداوم فرامین کارفرما، (چه شخص، چه اشخاص، چه سیستم) علاوه بر عصبی کردن فرد، باعث شکسته شدن روحیه کِبر و ترسِ بانوانه خواهد شد که در بیان امیرالمؤمنین (ع)، ایندو از بهترین صفات زنان است[۳]. این امر باعث تساهل و تسامح خانم در پذیرش مطامع و سوءاستفادههای جنسیتی از خود خواهد شد.
در قرآن کریم آمده است: «فرعونیان مردان را میکشتند و زنان را زنده نگه میداشتند[۴](برای تحقیر ایشان)». شاید این، داستان لیبرال سرمایهداری امروز است که برای کسب ثروت، زنان را به مشاغلی پست و مخالف روحیه ایشان وارد میکند؛ یعنی بیگاری گرفتن از زنان.
۱۶- حضور خانمها در برخی عرصهها یک ضرورت و برکت است مثل: فعالیتهای عامالمنفعه و فرهنگی، شغلهایی مثل پرستاری، معلمی، نگهداری از کودکان و سالمندان، امور هنری و… که اکثراً با طبع لطیف و نازک خانمها مغایرتی ندارند؛ در غیر این صورت اکثراً اشتغال باعث استهلاک و پژمردگی خانم میگردد؛ در صورت عدم پذیرش این تبَعات از سوی همسر، خانواده بسیار آسیبپذیر خواهد شد.
۱۷- آقایان به خاطر سربازی، دو سال از خانمها برای تحصیل، اشتغال و تشکیل خانواده عقبتر هستند؛ برای رفع این تبعیض میتوان شرط استخدام برای خانمها قرار داد به این صورت که در یک دوره ۱-۲ ساله بدون حقوق، آموزشها و مهارتهای اصلی را به آنها که مغز جامعه و صاحب نسلهای یک کشورند، آموزاند و نیز این اختلاف را متعادلتر ساخت. این دوره میتواند برای تحصیل فراتر از لیسانس نیز باشد، تا هزینههای تحصیل غیرضروری را برای ایشان بالاتر ببرد و افرادی که از تحصیل، انگیزههایی غیرعلمی و تفننی دارند، از ادامه و إشغال فضای دانشگاه منصرف شوند.
۱۸- همچنان که ذکر شد، حجم زیادی از افراد، به نیت لمس فضای دانشگاه، عوام محسوب نشدن و استفاده از فضای روشنفکری و روشنگریاش وارد آن میشوند و نه تخصص در رشتههای منتخب و مدارک بالا گرفتن. (این موضوع در دانشگاههای رده پایینتر بیشتر دیده میشود.)
بدین منظور میتوان رشتههای تحصیلی مخصوصاً برای خانمها تعبیه کرد که پاسخی به این مطالبه آنان باشد و از طرفی سطح مدرکگرایی پایین بیاید و از هدر رفتن نیروی جوان در رشتههای غیرمرتبط با زندگی فرد جلوگیری کرد؛ مثلاً برای خانمها رشتهای باشد که در آن اصول خانواده، مهارتهای معاشرت، همسرداری، سبک زندگی، فرزندپروری، هنرهای خانگی، اسلامشناسی، ایرانشناسی و… تدریس شود تا بیجهت وقت ایشان در آموختن امور غیر لازم نگذرد.
۱۹- حذف مقاطع ارشد و دکتری از دانشگاههای سطح پایین برای کاستن از خیل مدرک به دستانی که فاقد سواد و هنر لازم هستند، ضرورت آن احساس میشود؛ به جای آن شایسته است سطح کیفیت دانشگاههای پربازده، بالاتر رود. با توجه به روند کاهش جمعیت جوان و متقاضی تحصیل و پشتکنکوری، انقباض دانشگاهها از نظر تعداد ورودی و تعداد دانشگاهها امری لازم به نظر میآید تا از تحصیلات خرواری جلوگیری شود.
۲۰- مسائلی مثل ازدواج دیرهنگام، ترجیح تجرد، افزایش طلاق، استقلالطلبی زن، اعتیاد مردان و کنارهگیری آنها از خانواده، شکاف زمانی زیاد بین ازدواج قبلی و ازدواج احتمالی بعدی، ناباروری، افزایش تعداد خانوادههای تکفرزندی و بسیاری مسائل دیگر، به زودی کشور را با بحران جدی کاهش زاد و ولد و کمبود شدید جمعیت فعال مواجه خواهد کرد.
همچنین کودکی که به خاطر نداشتن خواهر و برادر و نیز بهره اندک از حضور و وجود پدر و مادر، با بسیاری از جنبههای شخصیتی، نیازها و کاستیهای خود فرصت مواجهه نداشته است و نیز بیبهرگی از مفاهیمی مثل: عمه، خاله، عمو، دایی و فرزندان آنها، هرکدام به نوبه خود باعث میشوند نسل آینده یک نسل دارای کمبودهای عاطفی، هویتی و خودناشناسی باشد و بین او و هویتش شکاف بیفتد که در برابر فرهنگهای بیگانه آسیبپذیرش میکند.
اینها تا بیست سال آینده همه ما را از سکوت در برابر وضعیت آغاز شده از دو دهه قبل پشیمان خواهد نمود.
پینوشت:
[۱]. نهج البلاغه، نامه ۳۱
[۲]. سوره احزاب، آیه ۳۳
[۳]. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۴
[۴]. سوره بقره آیه ۴۹
Ystc.ir