در ادامه بررسی کتاب انسان 250 ساله رهبری به بحث امامت می رسیم:
امامت
امامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب ادارة جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعه که از ضعف ها و شهوات و نخوت[1] و فزونطلبیِ انسانی سرچشمه می گیرد. اسلام شیوه و نسخة امامت را به بشریت ارائه می کند؛ یعنی اینکه یک انسان، هم دلش از فیض هدایت الهی سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد یعنی راه را درست تشخیص دهد هم دارای قدرت عملکرد باشد که «يا يحَيى خُذِ الكِتابَ بقوَةٍ[2]» هم جان و خواست و زندگی شخصی برایش حائز اهمیت نباشد؛ اما جان و زندگی و سعادت انسان ها برای او همه چیز باشد؛ که امیرالمؤمنین در کمتر از پنج سال حکومت خود، این را در عمل نشان داد. شما می بینید که مدت کوتاهِ کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین، به عنوانِ یک نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد، در طول قرنها همچنان می درخشد و باقی مانده است. این نتیجة درس و معنا و تفسیر واقعة غدیر است.۱۳8۰/۱۲/۱۲
واژة امامت
واژة امامت که در اصل به معناي مطلقِ پیشوایي است. در فرهنگ اسلامي بیشتر بر مصداق خاصي از آن اطلاق مي گردد و آن، پیشوایي و رهبري در شئون اجتماعي است؛ چه فکري و چه سیاسي. در هرجا از قرآن که مشتقّاتِ واژة امامت مانند امام و ائمه به کار رفته، ناظر به همین معناي خاص، یعني پیشوایي امت است. پیشوایي فکري، پیشوایي سیاسي و یا هر دو، پس از رحلت پیامبر و انشعاب فکري و سیاسي مسلمانان که به چند فرقه شدن پیروان اسلام انجامید، از آنجا که نکتة اصلي اختلاف را مسئلة رهبريِ سیاسي امت تشکیل مي داده و واژة امامت و امام سرنوشت ویژه اي پیدا کرد، بیش از هر معناي دیگري در مفهوم «رهبريِ سیاسي» به کار رفت و کم کم معاني دیگر تحت الشعاع این معني قرار گرفت؛ به طوري که وقتي در قرن دوم هجري مکاتب کلامي اسلام یکي پس از دیگري به وجود آمد و گرایشهاي گوناگون اسلامي را به صورت ایدئولوژي ها و مکتبهاي مرزبندي شده و مشخص درآورد، یکي از مسائل مهم همة این مکتبها را مسئلة امامت تشکیل ميداد که به معناي رهبري سیاسي بود. در این مسئله، معمولاً از شرایط و خصوصیات امام یعني حاکم و زمامدار جامعه سخن ميرفت و هر گروه را در این باره عقیده و سخني بود.
امام
در مکتب تشیع نیز که از نظر پیروانش اصلي ترین جریان فکري اسلام است امامت به همین معنا گرفته مي شد و نظریة آن مکتب دربارة امام، بدین گونه خلاصه مي گشت که: امام و زمامدار سیاسيِ جامعة اسلامي باید از سوي خدا معین و به وسیلة پیامبر معرفي شده باشد، و باید رهبر فکري و مفسر قرآن و آگاه از همة رموز و دقایق دین باشد، و باید پاک و معصوم و مبرّا از هر عیب و نقیصة خَلقي و خُلقي و سببي باشد، و باید از دودماني پاک و پاکدامن تولد یافته باشد، و باید و باید و بدین گونه، امامت که در عرف مسلمانان قرن اول و دوم به معناي رهبريِ سیاسي بود، در عرف خاص شیعیان، به جز رهبريِ سیاسي، رهبريِ فکري و اخلاقي را نیز در مفهوم خود فراگرفت.
هنگامي که شیعه کسي را به عنوان امام ميشناخت، نه تنها ادارة امور اجتماعي ،که راهنمایي و ارشاد فکري و آموزش دیني و تصفیه و تزکیة اخلاقي را نیز از او انتظار مي برد؛ و اگر این وظایف از او ساخته نمي بود، او را به عنوان «امامِ به حق» نمي شناخت و به حُسن ادارة سیاسي و قدرت نمایيِ نظامي و سلحشوري و کشورگشایي که در نظر دیگران، معیارهاي بسَنده اي۱ به شمار مي آمد قناعت نمي ورزید.
ادامه دارد...
[1] . ) تکبر، خودبینی
[2] . سورة مبارکة مریم/ آیة ۲۱، «(گفتیم:[ ای یحیی! کتاب ]خدا)را با جدّ و جهد بگیر.»