چهارشنبه, ارديبهشت 12, 1403

ام وهب را بیشتر بشناسید

ام وهب را بیشتر بشناسید

یکی از زنان حاضر در کربلا، ام وهب، همسر عبدالله بن عمیر بود

ام وهب بنت عبد
ام وهب دختر عبد و از قبیله نمر بن قاسط بود او از حاضران در عرصه کربلا و از معدود زنان غیر وابسته به بنی‌هاشم بود که به همراه همسر خویش ـ عبدالله بن عمیر کلبی ـ قدم در راه کربلا نهاد و سرانجام در کنار همسر باوفای خود در رکاب سید و سالار شهیدان (علیه‌السلام) به فیض عظمای شهادت رسید.

پیوستن به سپاه امام
در چگونگی پیوستن او و همسرش ـ عبدالله بن عمیر ـ به سپاه امام حسین (علیه‌السلام) از سوی برخی مورخان روایتی نقل شده که در آن آمده:
«عبدالله بن عمیر در نزدیکی کوفه و در اطراف چاهی به نام "بئر الجعد" که متعلق به قبیله همدان بود، منزلی را تهیه دیده بود و به همراه همسرش ـ ‌ام وهب ـ در آن سکنی گزیده بود. روزی عبدالله بن عمیر متوجه گروهی از کوفیان شد که به سوی اردوگاه نخلیه در حرکت‌اند. پیش رفت و از آنها پرسید که قصد چه کاری را دارید؟ به او گفتند: «که جهت جنگ با حسین (علیه‌السلام) فرزند فاطمه (سلام‌الله‌علیها) دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) آماده می‌شویم». عبدالله با شنیدن این سخن، عزم خود را برای پیوستن به سپاه امام (علیه‌السلام) جزم کرد و تصمیم گرفت تا هرچه زودتر به یاری فرزند پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) بشتابد. پس گفت: «به خدا قسم برای جهاد با اهل شرک بسیار حریص هستم و من امیدوارم که ثواب جهاد با کسانی که جنگ با پسر دختر پیامبرشان را قصد کرده‌اند، از جهاد با مشرکان کمتر نباشد.» سپس نزد همسرش ـ ام‌وهب ـ رفت و او را از این ماجرا آگاه و تصمیمش را با او در میان گذاشت. همسرش گفت: «درست اندیشیده‌ای، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‌ترین اندیشه‌ها راه‌نمایی کند، همین کار را بکن و مرا نیز با خود ببر». او به همراه همسرش شبانه از شهر خارج شد و خود را به اردوگاه سپاه امام حسین (علیه‌السلام) رساند».

ام وهب و روز عاشورا
در صبح عاشورا و پس از هم‌آورد طلبیدن یسار ـ غلام زیاد بن ابیه ـ و سالم ـ غلام عبیدالله بن زیاد ـ عبدالله بن عمیر با کسب اجازه از امام (علیه‌السلام) وارد میدان شد و با مهارت رزمی‌اش توانست هر دوی آنان را به هلاکت برساند اندکی بعد عبدالله در حالی که هر دو غلام را کشته بود و رجز می‌خواند که:
ان تنکرونی فانا ابن کلب حسبی ببیتی فی علیم حسبی
انی امرء ذو مرة و عصب و لست بالخوار عند الحرب
انی زعیم لک‌ام وهب بالطعن فهم مقدما و الضرب
«اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند قبیله کلب هستم، کفایت می‌کند که بیت من در قبیله بنی‌علیم است. مردی هستم نیرومند و متعصب و در جنگ‌ها ضعف و خواری در من راه ندارد. ای ‌ام‌وهب من تعهد می‌کنم که با نیزه و شمشیر زدن با دشمن رو در رو گردم». نزد امام (علیه‌السلام) بازگشت.
در این هنگام ‌ام‌وهب عمود خیمه‌ای را برداشت و به طرف همسر خود حرکت کرد و چون به نزد عبدالله رسید، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «پدر و مادرم به فدایت! در راه پاکان نسل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) نبرد کن». عبدالله بن عمیر سعی کرد تا او را به خیمه برگرداند، اما ‌ام‌وهب نمی‌پذیرفت. ‌ام‌وهب لباس همسر خود را گرفته و می‌گفت: «انی لن ادعک دون ان الموت معک؛ تو را رها نمی‌کنم تا با تو کشته شوم». امام حسین (علیه‌السلام) به سوی ‌ام‌وهب رفت و او را خطاب قرار داد و فرمود: «از خاندان پیامبرتان جزای خیر نصیبتان گردد به خیمه برگرد؛ چراکه جهاد از زنان برداشته شده است». ‌ام وهب پذیرفت و به خیمه بازگشت.

شهادت ام وهب
در پی کشته شدن سالم و یسار، سپاه عمر بن سعد حمله‌ای ناگهانی را به جناح چپ لشکر امام (علیه‌السلام) آغاز کردند. در این هنگام عبدالله بر اسب خویش نشست و با نیزه خود به سپاه دشمن حمله‌ور شد عبدالله بن عمیر شجاعانه با دشمن جنگید تا اینکه، هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تمیمی بر او حمله بردند و او را به شهادت رساندند. پس از شهادت عبدالله، ‌ام‌وهب بر بالین او حاضر شد و در کنار جسم بی‌جانش نشست. او خاک از رخسار عبدالله پاک کرد و گفت: «بهشت بر تو گوارا باد! از خداوندی که بهشت را روزی تو گردانید می‌خواهم که مرا نیز هم‌نشین تو قرار دهد».
در این هنگام شمر بن ذی‌الجوشن به غلام خود ـ رستم ـ دستور داد تا با عمود بر فرق آن زن بکوبد؛ رستم نیز چنین کرد و عمود خود را بر سر آن زن فرود آورد. در اثر این ضربه ‌ام‌وهب به آرزوی خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد. بدین ترتیب او اولین بانوی شهیدی لقب گرفت که در روز عاشورا در کنار دیگر یاران امام (علیه‌السلام) به شرف شهادت نائل آمد.

ام وهب
(برخی مورخان در ذکر ماجرای وهب بن عبدالله بن حباب و عبدالله بن عمیر دچار خلط شده‌اند. بعضی تنها یک ‌ام‌وهب را ذکر کرده و داستان او را صورت آمیخته به هم آورده‌اند؛ در حالی که این دو نفر با هم متفاوت‌اند. شاید علت خلط مبحث، نام ‌ام‌وهب باشد که هر دو به این کنیه معروف بودند).
‌ام‌وهب، مادر وهب بن عبدالله بن حباب (جناب) کلبی بود که به همراه پسر و عروسش به کربلا وارد شده بود. (برخی منابع او را "وهب بن جناح کلبی" معرفی کرده‌اند)او زنی مسیحی بود که به همراه فرزندش وهب، خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد و مسلمان شد.
نقل شده که در روز عاشورا مادر وهب فرزندش را خطاب قرار داد و گفت: «برخیز و از فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) دفاع کن». پس وهب برخاست و نزد امام (علیه‌السلام) رفت؛ او از امام (علیه‌السلام) اذن میدان گرفت و سپس رهسپار جنگ با دشمنان فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) گردید. وهب نبردی شجاعانه را با دشمن آغاز نمود و پس از مدتی نبرد نزد همسر و مادرش برگشت. پس به مادرش گفت: «آیا از من راضی شدی؟» مادرش گفت: «از تو راضی نمی‌شوم مگر آن‌که پیش روی حسین (علیه‌السلام) و در راه او کشته شوی».
همسر وهب چون این سخن را شنید به او گفت: «راضی نشو که به مصیبت تو گرفتار آیم».
مادرش گفت: «عزیزم سخن همسرت را دور انداز و در یاری امام حسین (علیه‌السلام) تا شهادت بشتاب تا در روز رستاخیز به شفاعت جدش نائل شوی».
پس وهب به میدان بازگشت و در حالی که این رجز را می‌خواند:
«انی زعیم لک‌ام وهب بالطعن فبهم تارة و الضرب
ضرب غلام مؤمن بالرب حتی یذیق القوم مر الحرب
‌ای مادر وهب من خود ضامنم که با ته نیزه و شمشیر ضربه بزنم. آن هم ضربه زدن نوجوانی مؤمن به خدا تا این‌که تلخی جنگ را به این گروه بچشاند». بر صف دشمنان یورش برد. تا این‌که سرانجام پس از قطع شدن دو دستش به اسارت درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد. پس از شهادت وهب، دشمنان سر او را از بدن جدا کردند و سپس آن را به سمت اردوگاه امام (علیه‌السلام) پرتاب کردند. ‌ام وهب، سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. سپس ‌ام وهب شمشیری برداشت و به سوی میدان شتافت. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «یا‌ام وهب! اجلسی فقد وضع الله الجهاد عن النساء انک و ابنک مع جدی محمد فی الجنه؛ ‌ام وهب (برگرد و) جای خود بنشین؛ خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در بهشت خواهید بود».

روایتی دیگر
در روایتی دیگر آمده که وهب پس از مدتی مبارزه به اسارت دشمن درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد. سر مطهر او را به سمت اردوگاه امام (علیه‌السلام) پرتاب کردند، پس مادر وهب سر او را برداشت و بوسید و سپس سر را به سوی دشمن پرتاب کرد و آن‌گاه عمود خیمه‌ای را برداشت و به سوی دشمن حمله برد و دو تن از آنان را کشت. امام (علیه‌السلام) به او فرمود: «ارجعی یا‌ام وهب انت و ابنک مع رسول الله فان الجهاد مرفوع عن النساء؛ ای‌ام وهب برگرد خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در بهشت خواهید بود؛ به‌درستی که خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است». او بازگشت در حالی که می‌گفت: «پروردگارا امیدم را ناامید مکن». امام (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند امیدت را ناامید نخواهد کرد؛ همانا تو و فرزندت، با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) محشور خواهید بود».

منبع:ویکی فقه

از این نویسنده

  • نگاهی گذرا به فلسفه حجاب

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت سوم)

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت چهارم)

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت دوم)

    شکرگزاری و حال خوب قسمت اول

Iran 80.4% Iran
United States 4.7% United States
Germany 3.3% Germany

جمع:

92

کشورها
امروز: 61
روز گذشته: 94
این هفته: 269
هفته ی گذشته: 731
این ماه: 61
ماه گذشته: 2,799

تماس با واحدهای اسوه

02155390120
02155482025
واحد وام، داخلی 1
واحد فرهنگی و ازدواج، داخلی 2
واحد رفاهی و خدماتی، داخلی 4
مدیریت:
02155377676
09911135529

ارتباط با ما

آدرس : تهران، میدان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، پایین‌تر از چهارراه لشکر، روبروی دانشگاه علامه طباطبایی (یا پمپ بنزین) کوچه شهید علی غیاثوند قیصری- بن بست آریا- پلاک 6 - زنگ سوم
ایمیل: info@osveh.org ساعت کاری موسسه: شنبه تا چهارشنبه 8 الی 16

کدام بخش از مطالب سایت برای شما جذابتر است؟
© 2024 osveh.org. All Rights Reserved

 Design & Developed by Fatima Co.