بسم الله الرحمن الرحیم
باید بیدار شوی؛
بیدار شوی از غفلتهایی که دامنت را گرفته و گاهی حتی خود نمیدانی گرفتار غفلتها شدهای.
مولا(علیهالسلام) میفرماید: «ضَادُّوا اَلْغَفْلَةَ بِالْيَقْظَةِ». این غفلتی که انسان را پوشانده، بیخاصیت کرده، بیاحساس کرده، کسل کرده، بیاعتنا کرده و با همه امکانات و شرایط تربیتی بیتفاوتش کرده است؛ با آن غفلت بهوسیله «يَقْظَةِ»، بهوسیله بیدارشدن جنگ کن.
میفرماید: «اَلْيَقْظَةُ نُورٌ». «يَقْظَةِ» نور است. اگر در انسان «يَقْظَةِ» به وجود بیاید، یک روشنایی در وجودش باز میشود، یک حرکتی در او ایجاد میشود که این حرکت خیلی جدی خواهد بود.
پس تو نیز بیدار شو؛ بیدار شو که اگر بیدار نشوی، حرکتی وجود نخواهد داشت.
در جای دیگری مولا(علیهالسلام) میفرماید: «مَنْ طَالَتْ غَفْلَتُهُ تَعَجَّلَتْ هَلَكَتُهُ». هر کس غفلت او طولانی شود و در مسیر بیداری قرار نگیرد، در مسیر توجه به اهمیت این راه نباشد، به سرعت هلاکت به سراغش میآید.
پس از آنکه «يَقْظَةِ» و بیداری برایت حاصل شد، آنگاه اندیشهات را اصلاح کن.
اصلاح اندیشه؟
چگونه؟
اصلاح اندیشه به این معنا که آنچه تاکنون از خدا، پیامبر، ملائک، آخرت، دنیا، گناه و... برای خودت ساخته بودی خیالی بود، وهم و گمان بود.
باید اندیشهات را اصلاح کنی.
و همه آنچه مربوط به خدا و پیامبر و ملائک و قیامت و... بود؛ محسوس تو شود.
بتوانی آن را با همه وجودت حس و لمس کنی.
تا به امروز خدایی متصور میشدی در آسمانها که پیامبر و دینی را فرستاده تا تو را هدایت کند که اگر هدایت نشوی، با آتش جهنم تو را مجازات خواهد کرد.
و...
اینها باید برای تو محسوس شود که اگر محسوس تو شد، آنگاه حرکت خواهی کرد.
گاهی باید بنشینی، خلوت کنی و بگویی وقتی قرآن، ائمه، عقل میفرمایند که حضرت رب را میتوانی حس کنی؛ یعنی چه.
آنوقت چه اتفاقی میافتد؟
قرآن چه میفرماید؟
در سوره اعراف میفرماید: «وَاذْكُرْ رَبَّكَ...»
کجا؟
«فِي نَفْسِكَ».
این باید محسوس تو شود تا حرکت کنی.
مثل اینکه وقتی یک میوهای را میبینی و مزه آن را میچشی؛ آنگاه به آن مشتاق میشوی.
اراده میکنی که باز آن را به دست آوری.
چون این میوه محسوس تو شده و آن را لمس کردهای.
تا خدا، پیامبر، ملائک، ادبیات دین و... محسوس تو نشود و با تفکر و توجه، اینها مأنوس تو نشود؛
نمیتوانی به واقعیات و حقیقت راه پیدا کنی و آن را لمس و مشاهده کنی.
پس اراده؛ رابطه مستقیم با حسّ این معارف دارد.
این همان اصلاح اندیشه است.
یعنی در ابتدا و اول از این غفلت دربیا که این معارف ذهنی نیست.
اگر ذهنی هم باشد برای اثبات مقدمۀ راه است.
بلکه معارف قابل حس است، قابل دریافت است. این یک اصلاح است که او را تکان میدهد تا دنبالش برود.
آنوقت این غفلت کنار برود چه اتفاقی میافتد؟
حضرت مولا(علیهالسلام) در یک عبارت دیگر چنین میفرماید: «فَإِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ...» آنوقت چه اتفاقی میافتد؟ «...لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ اَلْحِجَابُ».
میفرماید اگر کسی از شما مُرد که یک ساعت پیش میگفتید و میخندیدید، اصلاً ای بسا فلانی مرتب این مطالب را مسخره میکرد، اما یک ساعت بعد مُرد. حالا چیزها میبیند، چیزها میبیند که اگر آنچه او میبیند تو هم میدیدی؛ البته جزع و فزع میکردی. نالهات به آسمان میرفت، وحشت تو را میگرفت. آنگاه درست و حسابی گوش میکردی، درست و حسابی اطاعت میکردی و دیگر نمیگفتی اراده ندارم، حوصله ندارم، شبهه و سؤال فلان دارم.
خود اصلاح اندیشه هم کار سنگینی نیست، کار سختی نیست.
کاملاً محسوس است، در تو دو سیر حرکت وجود دارد؛ یک سیر حرکت جبری، یک سیر حرکت اختیاری.
اینها را در زندگیات مرور کن
که کجاها جبر بود و کجاها اختیار داشتی.
اینکه در کجا، در چه خانواده، در چه عصر و زمانه و... به دنیا بیایی جبر بود،
اما اینکه با اختیار خودت دوستان و همنشینانت را انتخاب کنی، با اختیار خودت مسیرهای زندگیات را انتخاب کنی، حرکتهای اختیاری تو بود.
پس یکی از راههایی که باعث میشود قوه محرکه در تو به حرکت بیفتد و به فضل الهی بتوانی راهکارها را تشنهوار انجام بدهی؛ اصلاح اندیشه است.
بدین معنا که بنشینی توجه کنی که این معارف، این توحید، این معاد، این اسماء الهی، همه اینها باید در درون وجود خودم، برایم حسی و محسوس شود.
بعد از اصلاح اندیشه، باید مسیر و راه را خوب بشناسی که در چه راهی قدم میگذاری.
تا به افراط و تفریط نیفتی.