جمعه, ارديبهشت 7, 1403

تجلى نظم و وحدت الهى غدير در عصر ظهور

تجلى نظم و وحدت الهى غدير در عصر ظهور

تجلى نظم و وحدت الهى غدير در عصر ظهور
چكيده‏

1.بعثت علت محدثه اسلام و غدير علت مبقيه آن بود.
2.غدير تجلّى هدايتگران در آيه «لِكلِّ قَومِ هادٍ» بود.
3.در غدير با اطاعت از امامان هدايتگر، همه ملت‏ها تحت يك نظم و وحدت الهى به سر منزل مقصود مى ‏رسند.
4.در معناى غدير حضرت زهراعليها السلام فرموده: «وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً مِنَ الفُرقَةِ».
5.بيعت غدير به معناى دست اتحاد مسلمين بر ولايت بود.

6.دستور ابلاغ غدير تا قيامت به معناى اتحاد همه مسلمين در همه مكان‏ها بر سر ولايت است.
7.غدير اتمام حجت نهايى بر سعادت ابدى در سايه اطاعت از امام معصوم‏ عليه السلام براى وحدت و نظم نوين جهان و ارتباط همه قلب‏ها است.

8.با جمله «حَسبُنا كِتابُ اللَّهِ" طعم شيرين غدير و رسيدن به آرزوهاى بشريت در كامشان تلخ گرديد.
9.سقيفه درهاى رحمت گشوده را بست، و جهنّم را براى مسلمين به ارمغان آورد.
10.با حاكميت جابرانه سقيفه، ائمه معصومين ‏عليهم السلام نتوانستند غدير از دست رفته را به كام زندگى مردم برگردانند.
11.غدير يعنى نظم و وحدت با پيروى از دين واحد و تشكيل يك حكومت واحد جهانى با مديريت مردى آسمانى به تضمين عصمت الهى.
12.با آشكار شدن صراط مستقيم غدير در عصر ظهور و بسته شدن راه‏هاى انحرافى دين، حقيقت نظم و وحدت كلمه نمايان خواهد شد.
13.با كنار گذاشتن غدير در سقيفه، بشريت به سمت بى ‏نظمى و تفرقه پيش رفت.
14.عوامل بى ‏نظمى و تفرقه كه ريشه در فراموشى غدير دارد عبارتند از نفاق، دنياگرايى، حزبگرايى، بى ‏تفاوتى، سطحى نگرى، ترس و سُست عنصرى.
15.راه‏هاى ايجاد نظم و وحدت قبل از ظهور :
- اعتقاد به غدير.
- عمل به حديث ثقلين.
- امتحان الهى بر مبناى امامت در امّت اسلامى.
- ايمان مشروط به ولايت و اخذ دين از آنان.
- بيان حقايق اگر چه وحدت بر هم خورد.
- رجوع به خدا و رسول در اختلاف

مقدمه
ديروز علامه امينى ها و دلسوختگان غدير با زحمات خود، از كتب عامه اصل واقعه غدير و ترديد در آن و شبهات وارده در لفظ «مولا» را پاسخ داده و اثبات نموده ‏اند. امروز نوبت شكافتنِ سرزمينِ نورانى و پر بركت غدير است، كه ساليان زيادى است به خاطر دشمنى با غدير خم، گنجينه هاى معرفتى آن پنهان مانده و بشر از دستيابى به آن محروم شده است.
آنچه پيش رو داريد با موضوع «تجلّى نظم و وحدت الهى در عصر ظهور»، بيان گوشه ‏اى از يكى از اين ارتباط هاست؛ كه به محضر شهيده دفاع از غدير، حضرت زهرا عليها السلام تقديم مى ‏نمايم.

انبياء عليهم السلام بنيان گذاران وحدت بر اساس دين واحد خدا

خداوند متعال پس از خلقت آدم تا امروز رسولانى را براى هدايت بشر فرستاد، تا مردم با ايمان به آنها در راه خدا متحد شوند، و دچار ذلت و خوارى تفرقه نگردند. انبياء و رسولان نيز يكى پس از ديگرى با تبليغِ دينى واحد، وظيفه خود را در راه اين هدف انجام دادند، همان گونه كه خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «اِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الاِسلامُ»(399): «همانا دين در نزد خدا اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است»
تا نوبت به خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله رسيد، و خداوند دين ايشان را خاتم الاديان، و قرآن معجزه جاويد را قانون واحد الهى و تنها قانون نامه آسمانى براى بشريّت معرفى فرمود؛ و با اين بعثت بر مؤمنين منّت نهاد؛ آنجا كه مى ‏فرمايد: «لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ اِذ بَعَثَ فيهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم»(400): «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (و نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيخت.»
بيست و سه سال دوره رسالت سراسر حادثه، همراه با رنج و مشقت و اذيت براى پيامبر صلى الله عليه وآله، براى دعوت همه مردم به توحيد و يكتاپرستى و ترك عادات جاهليت، در حال سپرى شدن بود. همان گونه كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: «ما اوذىَ نَبىٌّ مِثلَ ما اوذيتُ»: «هيچ پيامبرى به اندازه من مورد آزار قرار نگرفت».(401) آخرين سال عمر شريف ايشان وقايع مهمى را در خود جاى داده بود، و آن حضرت به امر الهى در حالى خود را براى سفر آخرت آماده مى ‏نمود كه دو حكم الهى يكى حج و ديگرى اعلان ولايت باقى مانده بود.
لذا اجراى اين دو حكم با هم قرين گشته و بلافاصله پس از حجة الوداع و فراغت از آن خداوند به پيامبرش فرمود: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب»(402): «پس هنگامى كه از آن كار مهم فارغ شدى منصوب كن.»

كنگره عظيم وحدت در سرزمين غدير
واقعه تاريخى غدير خم، در روز هجدهم ذى ‏الحجه سال دهم هجرى اتفاق افتاد كه در واقع اعلان رمز اتحاد مسلمانان بر سر ولايت امامان معصوم‏ عليهم السلام بود.خداوند به وسيله پيك وحى حضرت جبرئيل‏ عليه السلام، قبولى رسالتِ بيست و سه ساله آن حضرت را با آن همه زحمت، در گرو انتصاب على‏ عليه السلام به عنوان جانشين خود قرار داد. قرآن شريف به اين امر مهم اشاره نموده است، آنجا كه مى‏ فرمايد: «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ»(403): «اى پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده (به مردم) برسان! و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده ‏اى!»
پس از اجراى اين حكم الهى، خداوند بر رسالت خاتم الاوصياء و اسلامِ با على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام مهر تأييد زد و فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً»(404): «امروز دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم»؛ و اين به معناى لزوم اتحاد مسلمين بر سر دين كاملى بود كه در غدير مورد رضاى ربّ تبارك و تعالى قرار گرفت.

غدير روز تجلى هدايتگران الهى‏
بيست و سه سال مردم با علت محدثه اسلام يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله آشنا شده بودند، ولى علت مبقيه اسلام حضرت على ‏عليه السلام را در آيه «اِنَّما اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَومٍ هادٍ»(405): «تو فقط بيم دهنده‏ اى و براى هر گروهى هدايت كننده‏ اى است»، جستجو مى‏ كردند و پرسش داشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «اَنَا المُنذِرُ وَ عَلِىٌّ الهادى وَ بِكَ يا عَلِىُّ يَهتَدِى المُهتَدون»: «من ترساننده امت و على راهنماى آنان است»، و سپس فرمودند: «يا على! توسط تو مردم به راه راست هدايت خواهند شد».(406)
خداوند روز غدير را زمان پاسخگويى به همه اين سؤالات بشريت قرار داده، همان گونه كه فرموده است: اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ»: «ما را به راه راست هدايت كن».(407) روزِ غدير را روزِ تجلّىِ هدايتگران الهى قرار داد، و بنابراين آيه «لِكُلِّ قَومٍ هادٍ»(408) تفسير شد و نياز بشريت پاسخ داده شد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز به امر الهى براى متذكر شدن چنين موضوع مهم در اين روز تاريخى فرموده ‏اند: «يَومُ غَديرِ خُمٍّ اَفضَلُ اَعيادِ اُمَّتى»(409): «افضل اعياد امّت من روز غدير خم است».

خطبه غدير يا نداى وحدت‏
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه‏ هاى مفصل با نداى «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»(410) بشريتِ تشنه معارفِ غدير را به زير چتر ولايت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام فراخوانده، تا در كنار زلال بركه غدير سيراب گردند و با اطاعت از امامان هدايتگر همه ملت ها تحت يك نظم و وحدت الهى، به سر منزل مقصود برسند.
حضرت زهرا عليها السلام ثمره قبول ولايت و اطاعت از امام را نظم و وحدت الهى معرفى كرده و در خطبه فدكيه با صراحت مى ‏فرمايند: «... وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً مِنَ الفُرقَةِ»(411): «خداوند براى سامان يافتن جامعه اطاعت و پيروى از ما اهل بيت را بر همه واجب كرده، و براى در امان ماندن از تفرقه ما را پيشوا و امام مردم قرار داده است».
امام هادى ‏عليه السلام در متن زيارت جامعه كبيره كلام حضرت زهرا عليها السلام را تفسير نموده و در بخشى از آن مى ‏فرمايند: «... وَ بِمُوالاتِكُم ... ائتَلَفَتِ الفُرقَةُ»، يعنى اختلاف و تفرقه با اعتقاد به امامت و دوستى اهل بيت‏ عليهم السلام تبديل به وحدت مى ‏گردد.

بيعت، تجلى وحدت در غدير
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به منظور ايجاد نظم و وحدت بين ملت هاى مسلمان و تداوم آن در جوامع بشرى از همه مردم 120000 نفرى حاضر در غدير خم(412)، براى حضرت على‏ عليه السلام و اوصياء طاهرينشان بيعت گرفتند(413) و در خطبه غدير فرمودند:
اَلا وَ اِنّى عِندَ انقِضاءِ خُطبَتى اَدعوكُم اِلى‏ مُصافَقَتى عَلى‏ بَيعَتِهِ وَ الاِقرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعدى. اَلا وَ اِنّى قَد بايَعتُ اللَّهَ وَ عَلِىٌّ قَد بايَعَنى وَ اَنا آخِذُكُم بِالبَيعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
آگاه باشيد! پس از پايان خطبه ‏ام شما را براى بيعت با او و اقرار به امامتش فرا مى ‏خوانم كه با من و سپس با او دست بيعت دهيد. آگاه باشيد! همانا من با خدا بيعت نموده‏ ام و على با من بيعت كرده است، و من از طرف خداوند براى او بيعت مى‏ گيرم.
در روز بيستم ذى الحجه در توقفى سه روزه در سرزمين غدير(414)، علاوه بر مردان زنان نيز با پيامبر و على ‏عليهما السلام بيعت نمودند، و بر قبول ولايت على‏ عليه السلام بر خودشان اقرار كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمودند:
وَ قَد اَمَرَنِىَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَن آخُذَ مِن اَلسِنَتِكُمُ الاِقرارَ بِما عَقَدتُ لِعَلِىٍّ مِن اِمرَةِ المُؤمِنينَ وَ مَن جَاءَ بَعدَهُ مِنَ الاَئِمَّةِ مِنّى وَ مِنهُ.(415)
خداوند به من فرمان داده كه از زبان هاى شما در مورد امامت على و امامانى كه بعد از او مى ‏آيند و از نسل من و اويند اقرار بگيرم.

غدير، تجلّى اتحاد مورد رضاى خداوند
پس از واقعه غدير و اعلان ولايت، در سايه اطاعت و پيروى از ائمه هدى‏ عليهم السلام براى رسيدن به وحدت و نظم نوين جهانى قلب ملت ها می‏تپيد، و بشريّت سعادتى غير قابل وصف و ديدنى را پيش روى خود مى‏ديد. بنابراين تمام موجودات براى برخوردارى از چنين حكومتى انتظار مى ‏كشيدند.
با كُند شدن ضربان قلب رسالت انتظار مى‏ رفت با تپش دوباره ولايت پيكره بى ‏جان اسلام روح تازه بگيرد؛ تا هيچ حقّى از كسى پايمال نگشته و كسى مورد ظلم واقع نشود. اين همان پيش بينى خداوند حكيم در روز غدير بود، كه با اعلان رسمى ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله تداوم نظم و وحدت را در بين مردم تضمين مى ‏كرد.
ولى طعم شيرين غدير و رسيدن به آرزوهاى حقيقى، با گفتن «حَسبُنا كتابُ اللَّهِ»(416) در كام بشريت تلخ گرديد، و اهل سقيفه مردم را از رسيدن به لذّت‏هاى دنيوى و اُخروى محروم نمودند.

سقيفه تجلى تفرقه و اختلاف‏
اهل سقيفه مانند بقيه مسلمانان در روز غدير دستور پيامبرشان در مورد «ثقلين» را شنيدند كه رمز اتحاد در اسلام بود، و متعهد شدند به سفارش آن حضرت عمل كنند، ولى نسبت به كلام ايشان و عهد خود بى ‏اعتنا شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله روز غدير در ميان آن انبوه جمعيت فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ اِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِن وُلدى هُمُ الثَّقَلُ الاَصغَرُ وَ القُرآنُ الثَّقَلُ الاَكبَرُ فَكُلُّ واحِدٍ مُنبِئٌ عَن صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَن يَفتَرِقا حَتّى‏ يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ.(417)
اى مردم! همانا على و پاكان از فرزندان من از نسل او ثقل(418) اصغر و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از آن دو از ديگرى خبر می‏دهد و موافق با اوست. آن دو هرگز از يكديگر جدا نمی‏شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
اهل سقيفه با عدم پذيرش ولايت الهى اهل بيت ‏عليهم السلام تفرقه و اختلاف را آغاز كردند و با پايه گذارى دين ديگرى بر ضد ولايت على ‏عليه السلام پرچم تفرقه بين مسلمين را برافراشتند. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه مفصّل غدير به اين موضوع اشاره نموده و اين آيه را قرائت فرمودند: «وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الاِسلامِ ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ، اللَّهُمَّ اِنّى اُشهِدُكَ وَ كَفى‏ بِكَ شَهيداً اَنّى قَد بَلَّغتُ»(419): «هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حقّ) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.»
همچنان با اين اعتقاد بسيارى از انسان‏ها در ضلالت و گمراهى به سر برده و با اطاعت و پيروى از اهل سقيفه نسبت به نعمت بزرگ الهى كه ولايت الهى اهل بيت ‏عليهم السلام است كافر شده، و سخط و عذاب الهى را براى خود فراهم نموده ‏اند.
در صورتى كه با قبول ولايت و اطاعت از امام زمانشان على بن ابی‏طالب‏ عليه السلام خداوند درهاى آسمان و زمين را بر روى آنان می‏گشود: «وَ لَو اَنَّ اَهلَ القُرى‏ آمَنوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ وَ لكِن كَذَّبوا فَأَخَذناهُم بِما كانوا يَكسِبونَ»(420)، تا ديگر مسلمين دچار تفرقه و بی‏نظمى نشوند.(421) همچنين اگر همه مردم در قبول ولايت متفق می‏شدند، خداوند، جهنم را خلق نمیكرد. در روايت آمده كه حضرت فرمودند: «لَوِ اجتَمَعَ النّاسُ عَلى‏ حُبِّ عَلِىِّ بنِ اَبى‏طالِبٍ لَما خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النّارَ»(422) «اگر مردم بر محبت حضرت على ‏عليه السلام اجتماع میكردند، خداوند آتش را خلق نمی‏كرد.»
خداوند در مورد مزد رسالت بيست و سه ساله پيامبر صلى الله عليه وآله می‏فرمايد: «قُل لا اَسألُكُم عَلَيهِ اَجراً اِلاَّ المَوَدَّةَ فِى القُربى‏»(423): «بگو: در برابر اين (رسالت و تبليغ) پاداشى از شما نمی‏طلبم!»
اما اهل سقيفه با دشمنى آشكار در مقابل على‏ عليه السلام و غصب خلافت آن حضرت و تكذيب فرمان الهى در مورد قبولِ وصايت و خلافت بلافصل ايشان بعد از نبى ‏صلى الله عليه وآله، پايه هاى ظلم و ستم را محكم كرده و اهل بيت‏ عليهم السلام را يكى پس از ديگرى به وسيله زهر يا شمشير به شهادت رساندند، همان گونه كه پيامبر اعظم‏ صلى الله عليه وآله فرمودند: «ما مِنّا اِلاّ مَسمومٌ اَو مَقتولٌ»(424): «هيچ يك از ما (معصومين) نيست مگر آنكه يا مسموم و يا مقتول است.»

وعده وحدت الهى در عصر ظهور
با اين بنيان شومى كه بين مسلمين نهاده شد ائمه معصومين‏ عليهم السلام در زمان حياتشان به خاطر اينكه عنان حكومتِ ظاهرى به دست آنها نبود، نتوانستند طعم شيرين و لذيذ غدير خم و بركاتِ آن را به ذائقه هاى ‏مردم برگردانند. اين است كه در زمان ظهور امام زمان‏ عليه السلام به دليل تحقّق وعده الهى براى اجراى حكومتِ عدل گستر، هيچ ظالم و ستمگرى قدرت تعرض به ايشان را نداشته و بيعتى نيز از طرف ستمكاران بر گردن آن حضرت نمى ‏باشد. همان گونه كه امام صادق‏ عليه السلام می‏فرمايند: «يَقومُ القائِمُ وَ لَيسَ ِلاَحَدٍ فى عُنُقِهِ عَهدٌ وَ لا عَقدٌ وَ لا بَيعَةٌ»(425): «در حالى ظهور مى ‏كند كه از هيچ كسى در گردن او عهد و پيمان و بيعتى نباشد.»
در حكومت مهدى‏ عليه السلام گرچه ظالمين و فرقه هاى ضالّه از اجراى اهداف علوى ناخوشايندند، ولى خداوند براى تحقّق اهداف غدير ظرف زمانى را با نام عصر ظهور انتخاب نموده تا با حكومت عدل گستر در آن زمان نظم جهانى و وحدتِ الهى به دنيا برگردانده شود.
نظم و وحدت يعنى پيروى از يك دين واحد و تشكيل يك حكومت واحد جهانى با مديريت مردى آسمانى تبار به تضمين عصمتى الهى، كه قرآن در سوره احزاب به اين عصمت الهى اشاره نموده و فرموده است: «اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيراً»(426): «همانا خداوند مى ‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.»
وعده دين واحد الهى را خداوند در قرآن چنين بيان مى ‏فرمايد: «هُوَ الَّذى اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى‏ وَ دينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَو كَرِهَ المُشرِكونَ»(427): «او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حقّ فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!»
روايات زيادى از طرف اهل بيت‏ عليهم السلام در مورد تحقق وعده هاى خدا به ما رسيده از جمله حضرت رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله فرمودند: «المَهدِىُّ مِن عِترَتى مِن وُلدِ فاطِمَة، يُقاتِل عَلى‏ سُنَّتى كَما قاتَلتُ اَنَا عَلَى الوَحىِ»: «مهدى از عترت من است و از فرزندان فاطمه ‏عليها السلام است، او بر اساس سنّت من پيكار مى ‏كند چنان كه من بر اساس وحى پيكار نمودم».(428)
بنابراين، منتظران مصلح در سرتاسر عالم، براى نفس كشيدن و زندگى در آن عصر ظهور لحظه شمارى مى ‏كنند.

وحدت حقيقى بر اساس صراط مستقيم‏
اهميت نظم و وحدت الهى، در صدر اسلام از طرف حضرت بارى تعالى مورد عنايت بوده است و تحت عنوان تأليف قلوب به آن اشاره شده است. خداوند در قرآن مى ‏فرمايد:
هُوَ الَّذى اَيَّدَكَ بِنَصرِهِ وَ بِالمُؤمِنينَ، وَ اَلَّفَ بَينَ قُلوبهِم لَو اَنفَقتَ ما فىِ الاَرضِ جَميعاً ما اَلَّفتَ بَينَ قُلوبِهِم وَ لكِنَّ اللَّهَ اَلَّفَ بَينهُم اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ.(429)اوست آنكه تو را با ياريش و به وسيله مؤمنين تأييد كرد، و دل هاى آنها را با هم الفت داد! اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى ‏كردى تا دل هاى آنان را الفت دهى نمى ‏توانستى! ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است.
از بركات زمان ظهور امام زمان‏ عليه السلام نيز تأليف قلوب خواهد بود. صادق آل محمدعليه السلام می‏فرمايد: «خداوند به وسيله آن حضرت بين دل هاى پراكنده و مخالف يكديگر ائتلاف مى ‏بخشد».(430)
همچنين در فرازى از دعاى ندبه آمده است: «اَينَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضا»: «كجاست آنكه ميان پراكندگى صلاح و رضا را جمع مى ‏كند»؟

حقيقت نظم و وحدت چنگ زدن به ريسمان الهى است، همان گونه كه خداوند مى‏فرمايد: «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقوا».(431)
بنابراين، در مسير صراط مستقيم حركت كردن و دورى جستن از راه هاى انحرافى و تفرقه، همان اطاعت و پيروى از خداوند بارى تعالى است كه در سوره انعام مى ‏فرمايند: «وَ اَنَّ هذا صِراطى مُستَقيماً فَاتَّبِعوهُ وَ لا تَتَّبِعوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبيلِهِ ذلِكُم وَصّاكُم بِهِ لَعَلَّكُم تَتَّقونَ»(432): «اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد و از راه ‏هاى پراكنده (و انحرافى) پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حقّ دور مى ‏سازد! اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى ‏كند، شايد پرهيزگارى پيشه كنيد!»
با آشكار شدن صراط مستقيم و بسته شدن راه هاى انحرافى دين در عصر ظهور، حقيقت نظم و وحدت كلمه كه خدا وعده داده نمايان خواهد شد. از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: «تُرِكتُم عَلَى المَحَجَّةِ البَيضاءِ الَّتى ليلُها كَنَهارِها ...»(433): «بر راه روشنى گزارده شديد كه شبش همانند روز روشن است». پس راه واضح است به حدى كه سير كننده در آن گمراه نمى ‏گردد.

وحدت غدير با معرفى صراط مستقيم‏
در غدير خم راهِ روشن و واضح و صراط مستقيم الهى توسط نبى مكرم اسلام ‏صلى الله عليه وآله معرفى و تبيين گرديد، همان گونه كه در خطابه غدير در تفسير سوره حمد آن حضرت فرمودند:
مَعاشِرَ النّاسِ، اَنَا صِراطُ اللَّهِ المُستَقيمُ الَّذى اَمَرَكُم بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ مِن بَعدى ثُمَّ وُلدى مِن صُلبِهِ اَئِمَّةٌ يَهدونَ اِلَى الحَقِّ وَ بِهِ يَعدِلونَ. «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، الحَمدُ ِللَّهِ رَبِّ العالَمينَ، الرَّحمنِ الرَّحيمِ، مالِكِ يَومِ الدّينِ، اِيّاكَ نَعبُدُ وَ اِيّاكَ نَستَعينُ، اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ، صِراطَ الَّذينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضوبِ عَلَيهِم وَ لاَ الضّالّينَ». فِىَّ نَزَلَتْ وَ فيهِم نَزَلَت وَ لَهُم عَمَّت وَ اِيّاهُم خَصَّت.(434)اى مردم! من آن صراط مستقيمى هستم كه خداوند شما را به پيروى آن دستور داده، و بعد از من على و سپس فرزندان من از نسل او پيشوايان هدايت به سوى حق هدايت مى‏ كنند و به حقّ دادگرى مى ‏نمايند. سپس اين آيات را تلاوت فرمود: «به نام خداوند بخشنده مهربان، ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است. مالك روز جزاست. پروردگارا! تنها تو را مى‏ پرستيم و تنها از تو يارى مى ‏جوييم. ما را به راه راست هدايت كن، راه كسانى كه به آنها نعمت بخشيدى، نه كسانى كه بر آنان خشم و غضب نمودى و نه راه گمراهان». به خدا قسم (اين سوره) درباره من و اهل بيت من نازل شده؛ شامل حال آنان است و به آنان اختصاص دارد.

بر هم زنندگان وحدت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله‏
بعد از شهادت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله دشمنان و منافقين در غديرِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام طمع كردند، و با غصب خلافت تا امروز راه هدايت را براى بشريت تاريك نموده‏ اند. بنابراين با اين ظلم كه بالاترين درجه ظلم است، فضاى زندگى بشريّت را بعد پيامبرشان توأم با غم و سختى نمودند.
شهادت غمبار حضرت زهرا عليها السلام به عنوان اولين حادثه تلخ بعد از شهادت پيامبر خداصلى الله عليه وآله رقم خورد و لكه ننگى بر پيشانى غاصبين خلافت و مسلمانان آن زمان گذاشت. از لحظه ‏اى كه صداى ناله دختر پيامبرصلى الله عليه وآله بين در و ديوار به گوش رسيد، محوريّت نظم و وحدت مسلمين از هم گسيخته شد. بنابراين با شهادت مظلومانه حضرت محسن بن على‏ عليه السلام در كنار مادر، سند مظلوميت غدير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام توسط غاصبين خلافت امضا گرديد؛ و از آن لحظه به بعد مسلمين جهان و بشريّت به سمت بى‏نظمى و تفرقه كشيده شدند.
اين است كه در عصر ظهور، نظم و وحدت الهى به دست منجى بشريّت امام زمان ‏عليه السلام برگردانده خواهد شد، و شروع حكومت عدالت گستر آن حضرت با انتقام از قاتلين حضرت زهرا و محسن بن على ‏عليهما السلام خواهد بود.

عوامل تفرقه مسلمانان‏
اشاره

ريشه هاى بی‏نظمى و تفرقه را در بيش از نيمى از خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد منافقين مى‏ توان جستجو كرد. بسيار جالب توجه است كه حضرت در سرزمين غديرخم فرمودند:
وَ سَأَلتُ جَبرَئيلَ اَن يَستَعفِىَ لِىَ السَّلامَ عَن تَبليغِ ذلِكَ اِلَيكُم اَيُّهَا النّاسُ لِعِلمى بِقِلَّةِ المُتَّقينَ وَ كَثرَةِ المُنافِقينَ وَ اِدغالِ الآثِمينَ وَ خَتلِ المُستَهزِئينَ بِالاِسلامِ.(435)
من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد و مرا از تبليغ اين پيام به شما - اى مردم - معاف بدارد، زيرا از كمى پرهيزگاران و زيادى منافقان و فساد و تباهى سرزنش كنندگان و مكر و حيله مسخره كنندگان اسلام باخبرم.
مهمترين عوامل و ريشه هاى بى ‏نظمى و تفرقه را می‏توان در تاريخ اسلام به خصوص زمان بعد از شهادت پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله، بدون غرض ورزى و تعصبّات بى‏ جا جستجو نمود و نتايج ذيل را به دست آورد. عوامل زمينه‏ ساز بى ‏نظمى و تفرقه عبارتند از:
1.نفاق.
2.دنياگرايى.
3.حزب‏گرايى‏
4.بى ‏تفاوتى.
5.سطحى ‏نگرى.
6.ترس و سست عنصرى.
7.حسادت.
8.كينه توزى.

با بررسى اين عوامل در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله و بعد از ايشان به نتايج مشابهى مى ‏رسيم، و آن اينكه با وجود اين علل و ريشه ها حقّ حضرت على عليه السلام گرفته شد، و پايه هاى ظلم و ستم چيده شده و گسترش پيدا می‏كند. تا زمان ظهور امام زمان‏ عليه السلام كه طبق وعده الهى تمام اين ريشه ها توسط آن بزرگوار نابود شده و موانع اجراى اهداف غدير برطرف خواهد شد؛ و بشريت از بركات غدير و تجلّى اهداف آن - كه نظم و وحدت يكى از آنهاست - برخوردار خواهد شد.

1.نفاق عامل اختلاف‏
اشاره

گروه نفاق در طول رسالت پيامبر صلى الله عليه وآله اقدامات زيادى انجام دادند از جمله: نوشتن صحيفه ملعونه اول، صحيفه ملعونه دوم، قصد ترور پيامبرصلى الله عليه وآله در گردنه هرشى، نافرمانى از جيش اسامه، تمرّد از آوردن كاغذ و دوات براى نوشتن وصيت آخر پيامبر صلى الله عليه وآله؛ و بسيارى از اقدامات ديگر.
در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله منافقين نقاب بر چهره داشتند، ولى بعد از شهادت ايشان با بالا بردن شمشيرهاى برهنه بر روى سر صاحب غدير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در سقيفه بنى ‏ساعده و غصب خلافت ايشان چهره هايشان آشكار گشت.
بزرگترين شخصيتى كه در طول تاريخ اسلام نقاب از چهره نفاق منافقين كنار زد و اهداف پليد آنها را آشكار نمود و در اين راه با دفاعى جانانه از صاحب غدير تا آخرين نفس ايستاد، شهيده دفاع از غدير حضرت زهرا عليها السلام بود.
از مهمترين آموزه هاى حوادث ناگوار تاريخ اسلام به خصوص بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله، شناسايى چهره هاى پليد و پنهانى دشمنان به ظاهر دوست است؛ اما مهمتر از آن شناساندن آن چهره هاى نقابدار به همه مردم است، همان طور كه محور اساسى مبارزات حضرت زهراعليها السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارشان تا آخرين لحظات عمر كوتاه آن حضرت شناساندن و افشاى خط نفاق و اقدامات مخفيانه آنان بود.لذا رسالتى كه دختر پيامبر صلى الله عليه وآله به عهده داشت آن چنان سنگين و باارزش بود، كه در اجراى آن مصيبت هايى از جمله شكستن سينه و پهلو و سقط جنين و نيلى شدن صورت بهاى سنگين اين افشاگرى شد.
پس نكات ذكر شده نشان از اين دارد كه طراحانِ غصب خلافت هر چند در ظاهر همراه پيامبرصلى الله عليه وآله بودند و با او رفت و آمد داشتند و خود را جزء خواص جا زده بودند، اما دل هاى آنان را خار نفاق گرفته بود و فقط منتظر فرصتى بودند كه به اهداف شومشان برسند. با شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به تعبير حضرت زهراعليها السلام خار نفاق كه در دل هاى آنها خليده بود آشكار گشت،(436) و فصل غمبارى براى اهل بيت‏ عليهم السلام آغاز شد. در نتيجه منزل وحى كه به عنوان مجمع مخالفين خلافت غصبى شناخت شده بود، با آتش نفاق شعله‏ ور شد، و با همين شعله هاى نفاق دختر پيامبرصلى الله عليه وآله به شهادت رسيد.

نفاق و عصر ظهور
در عصر ظهور حضرت بقية اللَّه ‏عليه السلام براى اتمام حجت و رفع عذر، با پيروان همه اديان با كتاب هاى آسمانى خودشان بحث و محاجّه مى ‏كند، و نويدهاى موجود در كتاب هاى هر آيينى را كه از آمدن مصلح جهانى خبر داده‏ اند به آنها يادآورى مى‏ كند. هر كس ايمان بياورد از او مى ‏گذرد؛ و هر كس پس از شناخت حق و اثبات حقيقت بر كفر و الحاد خود اصرار بورزد، به سزاى خود مى‏ رسد.
اين معنى به اهل كتاب انحصار ندارد، بلكه از فرقه هاى به ظاهر مسلمان نيز كه خود را اهل قرآن مى ‏دانند، هر كس در برابر حق تسليم نشود طعمه شمشير مى ‏گردد. خداوند تبارك و تعالى به امامان اهل بيت‏ عليهم السلام نيرويى عطا فرموده كه هر كس را ببينند تشخيص مى دهند كه آيا اهل ايمان است يا اهل نفاق؛ چنان كه امام باقرعليه السلام مى ‏فرمايد: «اِنّا لَنَعرِفُ الرَّجُلَ اِذا رَأَيناهُ بِحَقيقَةِ الايمانِ وَ حَقيقَةِ النِّفاقِ»(437): «هنگامى كه ما شخصى را ببينيم مؤمن يا منافق بودن او را مى ‏شناسيم».

2.دنياگرايى عامل اختلاف مسلمين‏
اشاره

يكى از عواملى كه مانع از پذيرش حق توسط مردم گشته و در طول تاريخ رسالت انبياء الهى به شكل هاى مختلف از آن جلوگيرى نموده، دنيا طلبى است. در اين آزمون ديندارى، انسان‏ها چه زود دين خود را در مقابل اين متاع اندك فروخته ‏اند و صفحات تاريخ نيز گواه اين مطلب است.
وحدت و نظم از نيازهاى فطرى بشرى است كه خداوند حكيم پيش بينى آن را نموده، و شرط رسيدن به آن را نيز پيروى از انبياء الهى و اوصياء ايشان قرار داده است. لكن توجه صرف به خواسته هاى نفسانى و زياده‏ طلبى ها و قدرت طلبى، مانع از اطاعت فرامين الهى شده، و جارى نشدن قوانين در بين مردم و ملت ها باعث از هم پاشيدگى و تفرقه و بى‏ نظمى خواهد شد.
اگر صفحات تاريخ صدر اسلام و دوره رسالت پيامبر اسلام حضرت محمدصلى الله عليه وآله را مورد بررسى قرار دهيم، متوجه خواهيم شد كه يكى از مهمترين واجبات الهى كه ديگر واجبات را نيز تحت تأثير خود قرار داده، بحث معرفى على ‏عليه السلام به عنوان جانشينى پيامبر خداصلى الله عليه وآله بوده است، كه آن حضرت نيز در مكان ها و زمان هاى مختلف متذكر اين موضوع شده ‏اند و شاخص اصلى اين اعلان ولايت روز هجده ذى‏ الحجه سال دهم هجرى يعنى روز غدير خم است.
لذا بزرگترين نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله اين بود كه اين كار به نحو شايسته ‏اى صورت پذيرد و بعد از ايشان وحدت مسلمين و نظم دچار تزلزل نشود؛ اما متأسفانه در دوره رسالت ايشان و به خصوص پس از شهادت آن بزرگوار، دنيا طلبان و كسانى كه از روى طمع اسلام آورده بودند، با استفاده از دنيا طلبى مردم توانستند بر جامعه حكومت كنند و مانع از اجراى دقيق احكام الهى شوند.

غصب فدك ثمره دنيا طلبى‏
غصب فدك نيز ثمره دنيا طلبى و جاه طلبى شوراى سقيفه بود، زيرا درآمدِ فدك ابزار مناسبى براى در بند كردن مردم دنياپرست بود. لذا با تمام قدرت ارث حضرت زهرا عليها السلام غصب گرديد و آن حضرت براى دفاع از حقِّ به تاراج رفته خود، بين جمعيت با ابابكر مناظره كرد؛ لكن خليفه غاصب در جواب اهانت ها روا داشت و اراجيف غير معقول مطرح كرد. اما دنياطلبان حاضر در جلسه به سبب ترس از به خطر افتادن دنياى خود هيچ اعتراضى نكردند و حق را پايمال نمودند.
از بيان مطالب ذكر شده نتيجه مى‏ گيريم كه اگر كسى دنياگرا شد، دنيا و آخرت خود و ديگران را ويران و بى ‏نظم كرده و باعث تفرقه بين مردم و جوامع بشرى مى‏ شود، و بسته به جايگاه خود و نحوه اجراى اهداف پليد شيطانى اين اثر بيشتر خواهد شد. جاه طلبان سقيفه كه بار سنگين شهادت يگانه دخت رسول خدا صلى الله عليه وآله را به دوش كشيدند، سرانجام با فروختن دين و دنياى خود بزرگترين اثرِ تفرقه و بى ‏نظمى را در جهان بشريت از خود بر جاى گذاشتند .

رفع دنياگرايى در عصر ظهور
در عصر ظهور و حكومت عدالت گستر حضرت بقية اللَّه ‏عليه السلام دنيامحورى هيچ رنگ و بويى نخواهد داشت و با مديريت ايشان به اذن الهى، با ريشه كن شدن صفت رذيله دنياپرستى و دنياگرايى، بى‏ نظمى و تفرقه ناشى از اين صفت رذيله تبديل به نظم و وحدت بين بشريت خواهد شد. چنان كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد:يَقسِمُ المالَ صِحاحاً وَ يَملأ اللَّهُ قُلوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ غِنىً وَ يَسَعُهُم عَدلُهُ.(438)
مال را عَلَى السويه تقسيم می‏كند و دل هاى امت محمد صلى الله عليه وآله را با بى‏نيازى پر مى‏ كند و عدالتش همه آنها را فرا مى ‏گيرد (و ديگر كسى خود را ناگزير از ستم نمى ‏بيند.)
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با قرائت اين آيه خبر از وفور نعمت‏ها در عصر ظهور مى ‏دهد: «وَ نُرِيدُ اَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِى الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُم فِى الاَرضِ»(439): «ما اراده كرده ‏ايم به آنان كه روى زمين به ضعف كشيده شده ‏اند منت نهاده، آنها را وارثان و پيشوايان زمين قرار دهيم».(440)

امام باقرعليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:
وَ تُجمَعُ اِلَيهِ اَموالُ الدُّنيا مِن بَطنِ الاَرضِ وَ ظَهرِها فَيَقولُ لِلنّاسِ: تَعالَوا اِلى‏ ما قَطَعتُم فيهِ الاَرحامَ وَ سَفَكتُم فيهِ الدِّماءَ الحَرامَ وَ رَكِبتُم فيهِ ما حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ. فَيُعطى شَيئاً لَم يُعطِهِ اَحَدٌ كانَ قَبلَهُ وَ يَملَأُ الاَرضَ عَدلاً وَ قِسطاً وَ نوراً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً وَ شَرّاً.(441)ثروت هاى روى زمين و گنج هاى درون آن از تمام نقاط جهان به سوى او گرد مى ‏آيد. آنگاه خطاب به مردم مى‏ فرمايد: بياييد اين همان متاع دنياست كه براى آن با خويشاوندان قطع رحم كرديد، و خون هاى حرام را ريختيد، و به حريم گناهان وارد شديد، و مرتكب محرمات الهى شديد. اين ثروت ها را چنان در اختيار مردم قرار مى ‏دهد كه در تاريخ بخشش هاى جهان بى ‏سابقه خواهد بود. زمين را پر از عدل و داد و نور مى ‏كند، همان گونه كه مملو از جور و ستم و شر شده باشد.

3.حزب گرايى عامل اختلاف مسلمين‏
اشاره

با ظهور اسلام و دعوت به سوى نظم و وحدت الهى، در سايه هدايتگرى هاى خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله، قبائل و احزاب يكى پس از ديگرى به دين اسلام رو آوردند. خدا در قرآن مى‏ فرمايد: «وَ رَأَيتَ النّاسَ يَدخُلونَ فى دينِ اللَّهِ اَفواجاً»(442): «مردم را مى ‏بينى كه گروه گروه در دين خدا وارد مى ‏شوند». اين گونه پيكره امت اسلامى شكل گرفته و با تدبير و حسن خلق رسول خدا صلى الله عليه وآله اين دين جهانى گشت.
متأسفانه پس از شهادت آن حضرت، گردانندگان سقيفه و احزاب آن دوره از تعصبات قبيله‏اى و حزبى ياران پيامبرصلى الله عليه وآله بهره برده و ساختار نظام اجتماعى امت اسلامى را بر هم زدند. با كنار زدن حقيقت غدير و روى كار آمدن باطل، بزرگترين خيانت اهل سقيفه به بشريت آشكار گرديد، كه ثمره آن جلوگيرى از تداوم نظم و وحدت الهى بود. در سقيفه ملاك براى تعيين خليفه، دين خدا و وصيت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله و لياقت و كاردانى افراد نبود، بلكه بحث ها بر محور قبيله گرايى يا عصبيّتِ حزبى بود.در اينجا اشاره ‏اى خواهيم داشت به گروه‏ هايى كه در آن شرايط حضور داشتند. عرب بر اساس محيط قبيلگى زندگى می‏كرد و اين محيط و مناسبات آن بود كه زمينه را براى شكل گرفتن احزاب گوناگون آماده مى ‏كرد. اين احزاب عبارت بودند از: حزب ثلاثه، حزب تيم و عَدىّ، حزب امويان و طُلَقاء، حزب انصار خَزرَج كه شامل دو جناح مخالفِ هم بود: جناحِ سعد بن عباده و جناحِ بشير بن سعد، و حزب انصارِ اَوس.
بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله بعضى افراد پيشِ روى جامعه آن زمان اهداف و فعاليت هاى خود را در قالب گروه و حزبِ خاص انجام مى‏ دادند، و با ديد حزبى و قبيله ‏اى در جريانات گام برداشته و اقدام نمودند، و باعث تفرقه و بى ‏نظمى در امت اسلام مى ‏شدند.

برچيدن حزب گرايى در عصر ظهور
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: «يَعطِفُ الهَوى‏ عَلَى الهُدى‏ اِذا عَطَفوا الهُدى‏ عَلَى الهَوى‏ وَ يَعطِفُ الرَّأىَ عَلَى القُرآنِ اِذا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَى الرَّأىِ، وَ يُريهِم كَيفَ عَدلُ السّيرَةِ وَ يُحيِى مَيِّتَ الكِتابِ وَ السُّنَّةِ»(443): «هنگامى كه ديگران هواى نفس را بر هدايت مقدم بدارند او اميال نفسانى را به هدايت بر مى‏ گرداند، و هنگامى كه ديگران قرآن را با رأى خود تفسير كنند او آراء و افكار را به قرآن باز مى ‏گرداند. او به مردم نشان مى ‏دهد كه چه نيكو مى‏ توان به عدالت رفتار نمود. او تعاليم فراموش شده قرآن و سنت را زنده مى ‏سازد.»امام صادق‏ عليه السلام در تفسير آيه شريفه «المُلكُ يَومَئِذٍ ِللَّهِ»(444) فرمودند: «يَرفَعُ المَذاهِبَ عَنِ الاَرضِ فَلا يَبقى‏ اِلاَّ الدّينُ الخالِصُ»(445): «همه اديان و مذاهب از روى زمين برداشته مى ‏شود و جز دين خالص باقى نمى ‏ماند». سپس فرمود:
فَوَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ لَيُرفَعُ عَنِ المِلَلِ وَ الاَديانِ الاختِلافُ وَ يَكونُ الدّينُ كُلُّهُ واحِداً، كَما قالَ جَلَّ ذِكرُهُ: «اِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الاِسلامُ».(446)
اى مفضل، به خدا سوگند ناهماهنگى اديان و مذاهب از بين مى‏ رود و فقط يك دين در سراسر گيتى حكومت مى ‏كند، چنان كه خداى تبارك و تعالى فرموده: به راستى دين نزد خدا عبارت از اسلام است و بس.(447)
لذا امام زمان‏ عليه السلام در عصر ظهور با تأييدات الهى طبق سيره و سنّت اجداد طاهرينشان امت واحد دور از هر تفرقه و بى ‏نظمى را مديريت خواهند نمود.

4.بی‏تفاوتى عامل رشد تفرقه‏
ايجاد بى ‏نظمى و تفرقه در امت اسلامى فقط به وسيله گروه حاكم غاصب نبود، بلكه آفت بی‏تفاوتى در رگ هاى اصحاب نامدار و توده مردم جريان پيدا كرد و غيرت دينى محو شد؛ و مدينه شاهد غصب حقوق سياسى و مالى و اجتماعى امام على ‏عليه السلام گرديد.
مردمى كه در قبال اطاعت و پيروى از على ‏عليه السلام و يارى آن حضرت در گرفتن حق غصب شده، بى ‏تفاوتى نشان دادند، نسبت به اين بى ‏تفاوتى نيز هيچ توجيه قابل قبولى ‏نداشتند؛ زيرا در طول رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله از روز «يوم الدار» و نزول «وَ اَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبينَ»، و در زمان ها و مكان هاى ديگر به خصوص اعلان رسمى ولايت در روز غدير، نسبت به خلافت على ‏عليه السلام براى همه مردم اتمام حجت شده بود. حضرت زهراعليها السلام در مسجد مدينه خطاب به مردم فرمودند:
يا مَعاشِرَ الفِتيَةِ وَ اَعضادَ المِلَّةِ ، وَ اَنصارَ الاِسلامِ، ما هذِهِ الغَميزَةُ ... .(448)
هان اى جوانمردان! اى بازوان ملت و اى ياوران اسلام! اين سستى و بى ‏تفاوتى در مورد حقوق من چرا؟ اين سهل انگارى در برابر آفت و ستم و بيداد براى چه؟ آيا پدر گرانمايه ‏ام پيامبر صلى الله عليه وآله نمى ‏فرمود: «حرمت هر كس با گرامى داشتن فرزندش رعايت مى ‏گردد؟ چه زود رنگ پذيرفتيد و بى ‏درنگ در غفلت خفتيد؟!
البته كسانى كه بناى قدرت طلبى و غصب خلافت را داشتند با آماده سازى قبلى خود، هر مانعى را كه سدّ راه خود مى ‏ديدند به راحتى با اين مردم بى ‏تفاوت از پيش روى خود بر مى ‏داشتند. از اين رو با اقداماتى از قبيل كتمان فضائل على ‏عليه السلام، انحراف افكار عمومى از قضيه غدير خم، و ادعاى نسخ فرمان پيامبرصلى الله عليه وآله، نقش مؤثرى در بى‏ تفاوتى مردم داشتند.

5.سطحى‏ نگرى عامل اختلاف‏
از صفات رذيله ‏اى كه امت اسلامى زمان بعد از رسول خداصلى الله عليه وآله را دچار تفرقه و بى ‏نظمى نمود، سطحى ‏نگرى آنهاست. پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در اين زمينه مى‏ فرمايند: «ما اَخافُ عَلَى اُمَّتى الفَقرَ وَ لكِن اَخافُ عَلَيهِم سوءَ التَّدبيرِ».(449) مى‏ فرمايد كه من بر امّت خود از ناحيه فقر اقتصادى بيم ندارم! يعنى فقر امت مرا از پا در نمى‏ آورد، ولى از يك چيز ديگر بر امّت خود بيمناكم و آن كج فكرى، بد فكرى، بد انديشى، جهل و نادانى است. اگر مردم مسلمان، روشن بينى و دور بينى و آينده بينى و عمق بينى و ژرف بينى را از دست دهند و ظاهر بين شوند، آن وقت است كه براى اسلام خطر پيدا مى ‏شود.
سطحى‏ نگرى پيروان رسول خداصلى الله عليه وآله سبب شد تا بسيارى از گرايش ها و معيارهاى جاهلى بر قوانين عقلى و شرعى مقدم شود. اين افراد با طراحان سقيفه كه آشكارا خلافت حضرت على‏ عليه السلام را انكار كردند و مسير خلافت و ولايت را به انحراف كشاندند، همراهى كرده و با بيعتشان خلافت غصبى را تثبيت نمودند.
تبليغات جَوسازان آن چنان در بين مردم سطحى ‏نگر تاثير گذاشته بود كه همان حرف ها و ياوه هاى جاه طلبان سقيفه را تكرار مى‏كردند و به عنوان ايراد به على‏ عليه السلام مى ‏گفتند: «تو چهره ‏ات خنده ‏روست و مزاح مى‏ كنى. مردى بايد خليفه شود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند».(450)
همچنين در تاريخ نقل شده كه در جريان غصب فدك ساده لوحى و خوش باورى مردم به كمك غاصبين آمد. هنگامى كه در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله بين حضرت زهرا عليها السلام و ابوبكر مناظره رخ داد، ابوبكر حديثى دروغين را به پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت داد، و آنگاه فاطمه ‏عليها السلام با استناد به آيات قرآن، جعلى و دروغ بودن آن حديث را به خوبى هويدا ساخت. اما كلمات ظاهر پسند ولى دروغين ابوبكر مردم را فريب داد و كسى برنخاست تا سند حديث را جويا شود، و بپرسد كه آخر اين چه حديثى است كه تنها تو شنيده‏اى و هيچ يك از همراهان و صحابيان رسول خداصلى الله عليه وآله آن را نشنيده ‏اند؟ چرا دخت رسول خداصلى الله عليه وآله اين حديث را قبول ندارد؟
اما مصيبت ديگر اين بود كه حضرت زهرا عليها السلام شب‏ها سوار بر مركب مى‏ شد و با مولا على ‏عليه السلام به مجالس انصار و مهاجرين و در خانه آنها مى‏ رفت و از آنها طلب يارى مى‏ نمود؛ اما آنها با بينشى ضعيف چنين جواب مى ‏دادند: «ما با ابوبكر بيعت كرده ‏ايم. اگر همسر تو و پسر عمويت (على ‏عليه السلام) در اين امر بر ابوبكر سبقت مى ‏گرفت ما از على ‏عليه السلام سرنتافته و با ابوبكر بيعت نمى ‏كرديم».(451)
آرى، سطحى نگرى مردم كه در رفتار و گفتارشان عيان بود، خلافت غصبى را تقويت كرد و اهل بيت‏ عليهم السلام را به حاشيه راند و چنان كرد كه حضرت زهراى اطهرعليها السلام با بارى از غم وا ندوه خلوتِ «بيت الاحزان» را برگزيد.

6.ترس و سست عنصرى عامل تفرقه‏
ايجاد نظم و وحدت در امت اسلامى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله طبق فرمايش حضرت زهرا عليه السلام با اطاعت و پيروى از على ‏عليه السلام قابل اجرا بوده است، اما آنچه كه مردم را از اطاعت بازداشت و نسبت به آن حضرت رويگردان شدند، ترسى بود كه با توجه به سست عنصرى مردم ظهور پيدا كرد، و غاصبان خلافت با استفاده از آن قدرت ظالمانه خود را تثبيت نمودند.
با مرور در تاريخ اسلام در مى ‏يابيم كه خلفاى غاصب چگونه عملكردى در رسيدن به قدرت داشتند. تشنگان قدرت با شمشيرهاى برهنه مرگ پيامبرصلى الله عليه وآله را انكار كردند و ناشران اين خبر را تهديد به مرگ نمودند تا فرصت خوبى براى اجراى برنامه‏ هاى پيش بينى شده خود داشته باشند.
آنان با سازماندهى گروه ‏هاى خود، ورود و خروج از مدينه را ممنوع اعلان كرده، و كسانى كه قصد فرار و خارج شدن از مدينه را داشتند ترور كردند، و با هجوم به مخالفان توسط قبيله بنى ‏اسلم بيعت با خليفه را قطعى نمودند، و مخالفان خود را به اتهام ارتداد از صحنه خارج ساختند.(452)
عده ‏اى را با تهديد به قتل و عده‏اى را با ضرب و شتم از صحنه خارج كردند. مردم در آن هياهو و آشوب جز نهيب و سايه شمشير چيزى نمى ‏ديدند، و آنان كه ترس و زبونى در قلبشان ريشه افكنده بود و جان و مال خويش را دوست داشتند و اصالتى براى دين و ايمان قائل نبودند، دم فرو بسته سفارشات رسول خدا صلى الله عليه وآله را به فراموشى سپردند، و سقيفه را با بيعتشان پايدار كردند. فضا چنان غبارآلود شد كه خانه وحى به عنوان خانه فتنه معرفى شد، و صداى ريحانه نبى ‏صلى الله عليه وآله از بين در و ديوار به گوش رسيد!
ترس و زبونى و سست عنصرى سكوتِ خفّت بارى را بر مدينه حاكم نمود و اهل مدينه را به ذلت و خوارى كشاند و آنان براى هميشه محكوم تاريخ شدند. اما حضرت زهراعليها السلام در برابر اين ترس سكوت نكرد و تا پاى جان از صاحب غدير دفاع كرد. قرائت خطبه فدكيه در مسجد و همچنين قرائت خطبه براى زنان مهاجر و انصار گواه بر سرزنش آن حضرت در مورد اين صفت رذيله است.

7.حسادت عامل اختلاف‏
با گذرى در تاريخ مى ‏يابيم كه صفت ناپسند حسد دست قابيل را به خون برادرش هابيل آلوده كرد و برادران يوسف را به آن ستم بزرگ وادار نمود؛ بسيارى از آنچه از قتل ها، فتنه ها، دشمنى ها و انحرافات رخ داده ريشه در همين صفت رذيله دارد؛ چنانچه امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: «اُصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ وَ الاستِكبارُ وَ الحَسَدُ»(453): «سه چيز از اصول كفر است: حرص و تكبّر و حسد.»
در حوادث بعد از شهادت رسول خداصلى الله عليه وآله به روشنى آشكار است كه چگونه صفات نيك بعضى از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله تحت الشعاع صفت نكوهيده حسد قرار گرفت و نتوانستند از امتحان عظيم وصاياى پيامبر صلى الله عليه وآله رو سفيد بيرون آيند.

8.كينه توزى با اهل بيت‏ عليهم السلام عامل تفرقه‏
اشاره

يكى از عوامل بى ‏نظمى و تفرقه در امّت اسلامى كينه توزى بعضى از خواص و مردم قبائل آن زمان مى ‏باشد؛ كه منشأ بعضى از اين كينه توزى ها نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله و خاصه حضرت على ‏عليه السلام بوده، و بعضى ديگر كينه توزى بين قبائل بوده است.
اين كينه توزى ها در زمان رسالت رسول خداصلى الله عليه وآله با توجه به مجاهدت هاى على ‏عليه السلام ايجاد گشت، و بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله بُروز داده شد. پيامبرصلى الله عليه وآله به على‏ عليه السلام فرمود: «ضَغائِنُ فى صُدورِ اَقوامٍ عَلَيكَ لا يُظهِرونَها حَتّى‏ يَفقِدونى»(454): «كينه هايى از تو در دل قومى است كه آن را براى تو آشكار نمى‏ كنند مگر پس از آنكه مرا از دست بدهند».
حضرت زهرا عليها السلام در حالى كه در اُحد بر مزار حمزه سيد الشهداء عليه السلام عزادارى مى ‏كرد، وقتى از ايشان پرسيدند: «چرا مردم بر ضدّ شما و على ‏عليه السلام تهاجم آوردند و حقّ مسلم او را غصب كردند؟ فرمود:لكِنَّها اَحقادٌ بَدرِيَّةٌ وَ تِراتٌ اُحُديَّةٌ كانَت عَلَيها قُلوبُ النِّفاقِ مُكتَمِنَةً ِلاِمكانِ الوُشاةِ فَلَمَّا استُهدِفَ الاَمرُ اَرسَلَت عَلَينا شَآبيبَ الآثارِ.(455)اين همه كينه توزى ها از جنگ بدر و انتقام جويى ها از جنگ احد است كه بر دل هاى منافقان پنهان بود، اما روزى كه حكومت او را غصب كردند تمام آن كينه ها و حسادت ها را بر ما فرو ريختند.

كينه توزى بين مسلمين عامل تفرقه‏
مكّيان مهاجر و غير مهاجر، در پى به دست آوردن فرصتى مناسب براى فرو نشاندن كينه‏ هاى ديرينه خود بودند، ولى در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله زمينه آن فراهم نشد. از اين رو، انصارِ اوس و خزرج همواره در اين هراس بودند كه به خاطر نبودن پيامبر صلى الله عليه وآله مكّيان انتقام گذشته را بگيرند.اين هراس و آن كينه ها مانع از آن شد كه با هم وحدت داشته باشند و گفتار رسول خداصلى الله عليه وآله در مورد وصايت و خلافت على‏ عليه السلام را پيروى نمايند؛ و عدم اين اتحاد باعث نقش آفرينى در سقيفه شد.

رفع كينه ها در عصر ظهور
در عصر ظهور طبق وعده ‏اى كه پيامبرصلى الله عليه وآله داده ‏اند ريشه‏ كن شدن كينه توزى ها و تفرقه به دست حضرت مهدى‏ عليه السلام صورت مى ‏پذيرد، چنان كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله پرسيدند: آيا مهدى ‏عليه السلام از ما اهل بيت است؟ فرمود:
لا، بَل مِنّا مَن يَختِمُ اللَّهُ بِهِ الدّينَ كَما فَتَحَ بِنا وَ بِنا يُنقَذونَ مِنَ الفِتنَةِ كَما اُنقِذوا مِنَ الشِّركِ وَ بِنا يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَينَ قُلوبِهِم بَعدَ عَداوَةِ الفِتنَةِ كَما اَلَّفَ بَينَ قُلوبِهِم بَعدَ عَداوَةِ الشِّركِ وَ بِنا يُصبِحونَ بَعدَ عَداوَةِ الفِتنَةِ اِخواناً كَما اَصبَحوا بَعدَ عَداوَةِ الشِّركِ اِخواناً فى دينِهِم.(456)
آرى! مهدى از ماست. خداوند به وسيله او دين را به اتمام مى ‏رساند، چنان كه به وسيله ما آغاز نمود. به دست ما از فتنه رهايى مى ‏يابند، چنان كه به دست ما از شرك رهايى يافتند. خداوند پس از كينه هاى فتنه ‏گرى به دست ما در ميان آنها الفت و صميميّت ايجاد مى ‏كند، چنان كه بعد از كينه توزى هاى شرك به دست ما در ميانشان صفا و صميميت ايجاد نمود. بعد از عداوت روزگار فتنه به وسيله ما برادرى خود را باز يابند، چنان كه بعد از عداوت شرك به دست ما برادر ايمانى گشتند.

اعتقاد به غدير تنها راه وحدت الهى‏
اشاره

براى نظم و وحدتى بر اساس دين الهى چند پايه قابل توجه است:

1.اعتقاد به واقعه مهم تاريخى غدير خم و قبول ولايت‏
بنابراين اعتقاد به اينكه در روز غدير خم خداوند حكيم هدايتگرانى را براى بشريت و امت واحد اسلامى پيش بينى نموده و وظيفه انسان‏ها پيروى و اطاعت از ايشان است، باعث مى ‏شود محوريت انسجام اسلامى و نظم بين ملت ها حفظ شود؛ و با قبول ولايت انسان‏ها در زير چتر عظيم ولايتِ الهى حضرات معصومين‏ عليهم السلام به نعمت وحدت و نظم الهى دست پيدا كنند.

2.عمل به حديث ثقلين و اطاعت از كلام پيامبرصلى الله عليه وآله‏
اگر تمام مسلمانان به حديث ثقلين عمل كرده بودند مى ‏توانست وحدت اسلامى قوى بين آنها ايجاد گردد، به حدّى كه بادها نتواند آنها را به حركت درآورد و طوفان ها نتواند آن را از جا بَركند، و كسى متعرض آن نشده و دشمنان اسلام آنها را سست نگردانند، و اين تنها راه خلاصى مسلمانان و نجات آنهاست، و ماسواى آن باطل و گفتارى بى معناست.
ثقل اكبر و ثقل اصغر هر دو باعث ايجاد وحدت و نظم در مسلمين هستند، به شرط آنكه اين دو به فرمايش پيامبرصلى الله عليه وآله از هم جدا نشود.
امام باقرعليه السلام در تفسير آيه شريفه «الَّذينَ اِن مَكَّنّاهُم فِى الاَرضِ ...»(457): «كسانى كه اگر آنها را در روى زمين امكانات دهيم، نماز را بپا مى‏دارند و زكات مى‏ پردازند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏ كنند، و عاقبت امور از آنِ خداوند است». درباره اين آيه مى ‏فرمايد: اِنَّها لَم تَرعَ حَقَّ نَبيِّها اَما وَ اللَّهِ لَو تَرَكوا الحَقَّ عَلى‏ اَهلِهِ لَمَا اختَلَفَ فِى اللَّهِ تَعالى‏ اثنان.(458)
اين امت حق و حريم پيامبرصلى الله عليه وآله را در مورد اهل بيتش رعايت نكردند. به خدا سوگند اگر اين امت حقّ را از سرچشمه زلال اهل بيت مى ‏گرفتند حتى دو نفر هم در مورد پروردگار اختلاف نمى ‏كردند.

3.امتحان الهى بر مبناى امامت در امت اسلامى‏
خداوند متعال اين امت را بعد از شهادت پيامبرش بر مسئله امامت به حقّ امتحان كرده؛ آنجا كه مى ‏فرمايد: «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقوا»(459): «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد»!
از آيات ديگر نيز استفاده مى ‏شود كه وصيت پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله همانند وصيت ديگر انبياء عدم تفرقه و ايجاد اتحاد بر محور حقّ و حقيقت است، كه قرآن عظيم مى ‏فرمايد: «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدّينِ ما وَصّى‏ بِهِ نوحاً وَ الَّذى اَوحَينا اِلَيكَ وَ ما وَصَّينا بِهِ اِبراهيمَ وَ موسى‏ وَ عيسى‏ اَن اَقيموا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقوا»(460): «آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى ‏عليهم السلام سفارش كرديم اين بود كه دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد». «وَ لا تَكونوا كَالَّذينَ تَفَرَّقوا وَ اخْتَلَفوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَيِّناتُ وَ اولئِكَ لَهُم عَذابٌ عَظيمٌ»(461): «مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند؛ پس از آنكه نشانه هاى روشن پروردگار به آنان رسيد!»
مسلم در صحيح نقل كرده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:
سألتُ ربّى ثلاثاً فأعطانى اثنتين و منعنى واحدةً. سَأَلتُ رَبّى اَن لا يَهلِكَ اُمّتى بِالسُّنِّةِ فَأَعطانيها، وَ سَأَلتُهُ اَن لايَهلِكَ اُمَّتى بِالغَرَقِ فَأعطانيها، وَ سَألتُهُ اَن لا يَجعَلَ بَأسَهُم بَينَهُم فَمَنَعَنيها.(462)
از پروردگارم سه چيز درخواست كردم، دو تاى آن را به من عطا نمود و مرا از يكى از آنها منع كرد. از او درخواست كردم امتم را با قحطى هلاك نگرداند، و پذيرفت. درخواست نمودم كه امتم را با غرق هلاك نكند، و پذيرفت. ولى خواستم كه بينشان نزاع نباشد، و آن را نپذيرفت.

4 . ايمانِ مشروط به اعتقاد به ولايت اهل بيت‏ عليهم السلام و اخذ دين از طريق آنان‏
ايمانى مانع از تفرقه و بى ‏نظمى است كه مشروط به اعتقاد به ولايت اهل بيت‏ عليهم السلام باشد، و چون مردم بر اساس باورهاى اعتقادى خود زندگى كرده و پايبند هستند، اگر زندگى ها بر اساس اعتقادات غير سنّت الهى باشد بى ‏نظمى و تفرقه آشكار مى ‏گردد.
خداوند بارى تعالى در روز غدير خم با معرفى حضرت على ‏عليه السلام و اعتقاد به آن حضرت پايه هاى دوستى و برادرى را با يك اعتقاد واحد چيد، و مردم پس از پذيرفتن دين اسلام با اين اعتقاد مؤمن گرديدند و با يكديگر برادر شدند، زيرا در قرآن آمده: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ»(463): «مؤمنين با هم برادرن».

5.بيان حقايق در سنّت الهى و سيره معصومين‏ عليهم السلام‏
بيان حقايق در سنّت الهى و سيره معصومين ‏عليهم السلام آشكارا آمده، حتى جايى كه احتمال يا يقين بر ايجاد اختلاف بوده باز هم بيان حقيقت لازم بوده و ترك نشده است و عمل به آن نيز سفارش شده است. اينك به نمونه هايى از موارد تقديمِ حقّ بر وحدت در سنّت الهى و در سيره معصومين‏ عليهم السلام اشاره مى ‏كنيم:
1.سنّت الهى‏
خداوند با علم ازلى مى ‏دانست كه با دستور ابلاغ به پيامبرش بين حق و باطل جدايى حاصل مى ‏شود، و اين ابلاغ باعث دو دستگى مى ‏شود، ولى حتى در انجام ندادن اين كار پيامبرش را تهديد مى‏ كند «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ»(464): «و اگر (آنچه را كه خدا به تو وحى نموده به مردم نرسانى، رسالت او را انجام نداده‏اى»!
2.سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله در ابلاغ ولايت حضرت على‏ عليه السلام در روز غدير
پيامبر صلى الله عليه وآله مى ‏دانست كه مسلمانان با طرح اين مسئله اختلاف كرده و به دو دسته شيعه على ‏عليه السلام و مخالف او تقسيم مى‏ شوند، ولى در عين حال از بيان حقّ كوتاه نيامد.
3.سيره حضرت على‏ عليه السلام در حكومتدارى‏
آن حضرت مى ‏دانست كه با طرد معاويه و طلحه و زبير، حكومتش بر هم خورده و وحدت اسلامى متلاشى خواهد شد؛ ولى در عين حال دست به اين كار زد.
4.سيره حضرت زهراعليها السلام‏
حضرت زهرا عليها السلام با آنكه مى‏ دانستند امت اسلامى بعد از شهادت پدر از هر طرف مورد تعرض است و مردم نيز تازه مسلمان بودند. با اين همه چنان مطلب را مهم ديده كه از خانه به سوى مسجد مى ‏آيد و با ابوبكر محاجّه مى‏ كند و به دفاع از حقّ امام زمانش قيام مى ‏نمايد.
5.سيره امام حسين‏ عليه السلام‏
كارى كه امام حسين‏ عليه السلام كرد و بعد از واقعه عاشورا چه نهضت ها و قيام هايى را در جامعه به راه انداخت همگى توجيه‏ گر اين نكته است كه هنگام تعارض بين بيان حقِّ و مسئله وحدت اسلامى، بيان حق مقدّم است.
6.رجوع به خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله‏
از ديگر راه هاى ايجاد نظم و وحدت الهى، در هنگام اختلاف در جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله رجوع به خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله است، كه خداوند مى‏ فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم فَاِن تَنازَعتُم فى شَى‏ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَ الرَّسولِ اِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَ اليَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيرٌ وَ اَحسَنُ تَأويلاً»(465): «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الامر از خود را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر باز گردانيد. اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين كار براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است».
همچنين خداوند مى ‏فرمايد: «وَ اَطيعوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ لا تَنازعوا فَتَفشَلوا وَ تَذهَبَ ريحُكُم وَ اصبِروا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»(466): «فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع و كشمكش نكنيد، تا سست نشويد و قدرت و شوكت شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است»!
بنابراين با رجوع به خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله در مسائل و موضوعات خارجى از جمله تعيين امام و جانشينى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله باعث ايجاد نظم و وحدت الهى در امت اسلامى شده ‏ايم.

معرفى آخرين وحدت بخش انسان‏ها در خطابه غدير
در روز هجدهم ذى الحجه سال دهم هجرى در حجة البلاغ پيامبرصلى الله عليه وآله با معرفى ائمه اثنى عشر عليهم السلام و خصوصاً حضرت مهدى‏ عليه السلام نظم و وحدت را براى آينده بشريت از طرف خداوند به ارمغان آورده فرمودند:

اَلا اِنَّ خاتَمَ الاَئِمَّةِ مِنَّا القائِمُ المَهدِىُّ.
آگاه باشيد! همانا آخرين امام مهدى قائم از ماست.

اَلا اِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدّينِ.
آگاه باشيد! او بر همه اديان پيروز خواهد شد.

اَلا اِنَّهُ المُنتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ.
آگاه باشيد! او انتقام گيرنده از ستمگران است.

اَلا اِنَّهُ فَاتِحُ الحُصونِ وَ هادِمُها.
آگاه باشيد! او فتح كننده دژها و ويران كننده آنهاست.

اَلا اِنَّهُ قاتِلُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِن اَهلِ الشِّركِ.
آگاه باشيد! او بر همه طوايف و قبايل اهل شرك غلبه يافته و آنها را هدايت مى ‏كند.

اَلا اِنَّهُ مُدرِكٌ بِكُلِّ ثارٍ ِلاَولِياءِ اللَّهِ.
آگاه باشيد! او گيرنده خونبهاى همه اولياى خداست.

اَلا اِنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ اللَّهِ.
آگاه باشيد! او يارى كننده دين خداست.

اَلا اِنَّهُ الغَرّافُ فى بَحرٍ عَميقٍ.
آگاه باشيد! او جرعه نوش و پيمانه گير از درياى بيكران الهى است.

اَلا اِنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذى فَضلٍ بِفَضلِهِ وَ كُلَّ ذى جَهلٍ بِجَهلِهِ.
آگاه باشيد! او هر صاحب فضيلتى را به مقدار فضلش و هر نادانى را به قدر نادانى ‏اش نشان دهد و علامت نهد.

اَلا اِنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُختارُهُ.
آگاه باشيد! او برگزيده و انتخاب شده خداوند تبارك و تعالى است.

اَلا اِنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلمٍ وَ المُحيطُ بِهِ.
آگاه باشيد! او وارث همه علوم و احاطه دارنده بر همه فهم ها و ادراك ها است.

اَلا اِنَّهُ المُخبِرُ عَن رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ المُنَبِّهُ بِأَمرِ ايمانِهِ.
آگاه باشيد! او حكايت از پروردگارش كند و از او خبر دهد و نشانه هاى او را برافراشته سازد.

اَلا اِنَّهُ الرَّشيدُ السَّديدُ.
آگاه باشيد! او راه يافته و استوار است.

اَلا اِنَّهُ المُفَوَّضُ اِلَيهِ.
آگاه باشيد! اوست كه همه امور مردم به او واگذار شده است.

اَلا اِنَّهُ قَد بَشَّرَ بِهِ مَن سَلَفَ مِنَ القُرونِ بَينَ يَدَيهِ.
آگاه باشيد! اوست كه پيشينيان از قرن ها پيش به ظهور او بشارت داده‏اند.

اَلا اِنَّهُ الباقى حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعدَهُ وَ لا حَقَّ اِلاّ مَعَهُ وَ لا نورَ اِلاّ عِندَهُ.
آگاه باشيد! اوست حجت باقى خداوند و پس از او حجتى نخواهد بود. حقى نيست مگر با او، و نورى جز نزد او نيست.

اَلا اِنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنصُورَ عَلَيهِ.
آگاه باشيد! كسى بر او چيره نخواهد شد و بر او پيروز نگردد.

اَلا وَ اِنَّهُ وَلِىُّ اللَّهِ فى اَرضِهِ وَ حَكَمُهُ فى خَلقِهِ وَ اَمينُهُ فى سِرِّهِ وَ عَلانِيَتِهِ.
آگاه باشيد! او ولىّ خدا در زمين و داور او در ميان خلق و امانتدار او در امور نهان و آشكار اوست.

بركات وحدت بخش عصر ظهور
اشاره

چهار نقطه اصلى در عصر ظهور وجود دارد كه كه ثمره آنها تحقق هرچه دقيق‏تر و آسان‏تر وحدت است:
1.وحدت كلمه‏
امام هادى‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: «هُوَ الَّذى يَجمَعُ الكَلِمَ وَ يُتِمُّ النِّعَمَ وَ يُحِقُّ اللَّهُ الحَقَّ وَ يُزهِقَ الباطِلَ، وَ هُوَ مَهدِيُّكُمُ المُنتَظَرُ»: «او كسى است كه وحدت كلمه ايجاد مى ‏كند، و نعمت ها را كامل مى ‏سازد، و خداوند حق را به دست او تحقق مى‏ بخشد و باطل را نابود مى ‏سازد. او مهدى منتظر شماست.»
آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد: «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيرٌ لَكُم»(467) و سپس فرمود: «به خدا سوگند بقية اللَّه اوست».(468)

2 .عزت مؤمنين در سايه عدل‏
در دعاى ندبه مى ‏خوانيم: «اَينَ مُعِزُّ الاَولِياءِ وَ مُذِلُّ الاَعداءِ». امام صادق‏ عليه السلام فرمود: «اَوَما عَلِمتَ اَنَّ لِلحَقِّ دَولَةً وَ لِلباطِلِ دَولَةً، وَ كِلاهُما ذليلٌ فى دَولَةِ صاحِبِهِ. فَمَن اَصابَتهُ دَولَةُ الباطِلِ اقتُصَّ مِنهُ فى دَولَةِ الحَقِّ»(469): «مگر نمى ‏دانى كه براى حق دولتى و براى باطل دولتى است، و هر يكى در دولت ديگرى خوار و بى‏ مقدار است. كسى كه در دولت باطل مورد ستم قرار گيرد در دولت حق از او رفع ستم مى ‏شود».

3. جمع عقول بندگان‏

درباره شرايط زندگى در حكومت حضرت مهدى ‏عليه السلام میخوانيم:
اِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ يَدَهُ عَلى‏ رُؤوسِ العِبادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقولَهُم وَ اَكمَلَ بِهِ اَخلاقَهُم، ثُمَّ مَدَّ اللَّهُ لِشيعَتِنا فى اَسماعِهِم وَ اَبصارِهِم حَتّى‏ لا يَكونَ بَينَهُم وَ بَينَ القائِمِ بَريدٌ يُكَلِّمُهُم فَيَسمَعونَ وَ يَنظُرونَ اِلَيهِ وَ هُوَ فى مَكانِهِ.
هنگامى كه قائم ما قيام كند دست شريفش را بر سر بندگان گذارد و خردهاى آنها را گرد آورد و رشد آنها را كامل گرداند و خداوند بر وسعت بينايى و شنوايى آنان مى‏ افزايد و در ميان قائم‏ عليه السلام و آنها مانع و سدى نمى ‏ماند. هر وقت قائم ‏عليه السلام بخواهد با آنها سخن بگويد آنها هر كجا باشند مى ‏شنوند، و آنها هر كجا هستند نگاه مى ‏كنند و او رادر اقامتگاه خود مى ‏بينند.(470)

4.وفور نعمت و امنيت‏

همچنين درباره زندگى در روزگار حضرت بقية اللَّه الاعظم‏ عليه السلام فرمود: «اِذا قامَ حَكَمَ بِالعَدلِ وَ ارتَفَعَ فى اَيّامِهِ الجَورُ وَ آمَنَت بِهِ السُّبُلُ وَ اَخرَجَتِ الاَرضُ بَرَكاتِها وَ رُدَّ كُلُّ حَقٍّ اِلى اَهلِهِ وَ لَم يَبقَ اَهلُ دينٍ حَتّى‏ يُظهِروا الاِسلامَ وَ يَعتَرِفوا بِالايمانِ»(471): «چون قائم قيام كند به عدالت داورى مى ‏كند و در زمان او ستم ريشه كن مى ‏شود و راه‏ها امن مى ‏گردد و زمين بركت‏هاى خود را ظاهر مى‏ كند و هر حقّى به صاحب حق بر مى‏ گردد و پيرو هيچ آيينى نمى ‏ماند جز اينكه به اسلام مى‏ گرود و به آن ايمان مى ‏آورد.»
سپس فرمود: «تَأمَنُ السُبُلُ، تَمشِى المَرأَةُ بَينَ العِراقِ وَ الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَيها اِلاّ عَلَى النَّباتِ وَ عَلى‏ رَأسِها مِكتَلُها لا يُهَيِّجُها سَبُعٌ وَ لا تَخافُهُ»(472): «راه ها امن مى‏ شود، به گونه‏اى كه زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گياه نگذارد، در حالى كه جواهراتش را بر سرش بگذارد و هيچ درنده او را نترساند و او هم از درنده ‏اى هراس نداشته باشد.»

نتيجه سخن‏
از اهداف بلند غدير جلوگيرى از تفرقه و بى ‏نظمى بين بشريت و امت اسلام بوده است؛ ولى اين هدف بزرگ غدير مثل ديگر اهداف آن تحقّق عملى پيدا نكرد، اما تجلّى نظم و وحدت الهى با حكومت عدالت گستر حضرت مهدى‏ عليه السلام صورت مى‏ گيرد.

منابع و مآخذ
1.كشف الغمة فى معرفة الأئمة، اربلى، على بن عيسى، محقق، مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: بنى ‏هاشمى، تبريز، چاپ اول، 1381ق.
2.بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الأطهارعليهم السلام، مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، ناشر: دار إحياء التراث العربى، بيروت، چاپ دوم، 1403ق.
3.تفسير ثعلبى، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، ناشر: دار إحياء التراث العربى، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.
4.شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حسكانى عبيد اللَّه بن احمد، تحقيق: محمد باقر محمودى، ناشر: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، چاپ اول، 1411 ق.
5.تفسير روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، شهاب الدين محمود الآلوسى، تحقيق: على عبدالبارى عطى، ناشر: دارالكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1415ق.
6.الأمالى (للصدوق)، ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: اعلمى، بيروت، چاپ پنجم، 1400 ق 1362 ش.
7.روضة الواعظين، فتال نيشابورى، ناشر: انتشارات رضى، قم، چاپ اول.
8.الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، ناشر: مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
9.اعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 ق.
10.اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: اعلمى، بيروت، چاپ اول، 1425 ق.
11.عوالم العلوم و المعارف والاحوال، بحرانى اصفهانى، عبداللَّه بن نوراللَّه، محقق و مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمدباقر، ناشر: مؤسسة الإمام المهدى ‏عليه السلام، قم، چاپ دوم، 1382 ش.
12.اليقين، ابن طاووس، على بن موسى، محقق و مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، ناشر: دار الكتاب، قم، چاپ اول، 1413 ق.
13.التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين، ابن طاووس، على بن موسى، محقق و مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل، ناشر: مؤسسة دار الكتاب، قم، چاپ اول، 1413 ق.
14.الالفين، علامه حلى حسن بن يوسف، انتشارات دار الهجرة قم، 1409 ق.
15.نهج الحقّ و كشف الصدق، علامه حلى، حسن بن يوسف، ناشر: دارالكتاب اللبنانى، بيروت، چاپ اول، 1982 م.
16.الأمالى (للمفيد)، شيخ مفيد، محمد بن محمد، محقق و مصحح: استاد ولى، حسين وغفارى على اكبر، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413 ق.
17.الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، ابن طاووس، على بن موسى، محقق و مصحح: عاشور، على، ناشر: خيام، قم، چاپ اول، 1400 ق.
18.كفاية الأثر، على بن محمد خزاز قمى، انتشارات بيدار قم، 1401 ق.
19.من لا يحضره الفقيه، ابن بابويه، محمد بن على، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، سال چاپ دوم، 1413 ق.
20.الكافى، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق و مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
21.عيون اخبار الرضاعليه السلام، ابن بابويه، محمد بن على، محقق و مصحح: لاجوردى، مهدى، ناشر: نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.
22.الغيبة للحجة، طوسى، محمد بن الحسن، محقق و مصحح: تهرانى، عباداللَّه و ناصح، على احمد، ناشر: دار المعارف الإسلامية، قم، چاپ اول، 1411 ق.
23.الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب ‏عليه السلام، يزدى حايرى، على بن زين العابدين، محقق و مصحح: عاشور، على، ناشر: مؤسسة الاعلمى، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.
24.كشف الغمة فى معرفة الأئمةعليهم السلام، اربلى، على بن عيسى، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: بنى‏ هاشمى، تبريز، چاپ اول، 1381 ق.
25.نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين، ترجمه: دشتى، محمد، ناشر: مشهور، قم، چاپ اول، 1379 ش.
26.الارشاد للمفيد، مفيد، محمد بن محمد، مترجم:رسولى محلاتى، سيد هاشم، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ دوم، بى‏تا.
27.اسرار آل محمدعليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، سليم بن قيس هلالى، محقق و مترجم: انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل، ناشر: نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1416 ق.
28.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، عبد الحميد بن هبه اللَّه، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ناشر: مكتبة آية اللَّه المرعشى النجفى، قم، چاپ اول، 1404 ق.
29.صحيح البخارى، محمد بن اسماعيل بن ابراهيم، دارالقلم، بيروت.
30.نابيع الموده، سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى، الشريف الرضى، قم.
31.سيره ابن هشام، ابى محمد عبدالملك بن هشام، شركة الحلبى، مصر 1355ق، 1936م.
32.اسدالغابة، ابن اثير على بن محمد الجزرى، دار احياء التراث العربى، بيروت.
33.تاريخ الامم و الملوك، ابى‏جعفر محمد بن جرير طبرى، موسسة الاعلمى، بيروت.
34.صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج النيشابورى، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى، دار احياء التراث العربى، بيروت.
35.الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار صادر، بيروت.
36.المسند، الامام احمد بن حنبل، دار صادر، بيروت.
37.الامامة و السياسة، ابن قتيبة عبداللَّه بن مسلم الدينورى، شركه الحلبى، مصر.
38.الغدير، عبدالحسين امينى، موسسة الاعلمى الطبعه الاولى، 1414 ق، دارالكتاب العربى، بيروت.
39.صحيح سنن التزمذى، محمد بن عيسى الترمذى، دار الفكر، بيروت.
40.موسوعة كلمات الامام الحسين‏ عليه السلام، معهد باقر العلوم، دار المعروف، قم، 1415ق، 1995 م.
41.المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، المكتبة العصرية، بيروت، 1420ق، 2000 م .
42.نهج الحياة، محمد دشتى، موسسة تحقيقاتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، قم، چاپ سوم، 1378ش.
43. تاريخ الغيبة الصغرى، محمد الصدر، دار الكتاب الاسلامى، 1424 ق، 1382 ش .
44 . جامع البيان طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير الطبرى، دار الفكر، بيروت، 1426ق، 2005م

از این نویسنده

  • نگاهی گذرا به فلسفه حجاب

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت سوم)

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت چهارم)

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت دوم)

    شکرگزاری و حال خوب قسمت اول

Iran 80.4% Iran
United States 4.7% United States
Germany 3.3% Germany

جمع:

92

کشورها
امروز: 18
روز گذشته: 86
این هفته: 456
هفته ی گذشته: 639
این ماه: 2,316
ماه گذشته: 2,339

تماس با واحدهای اسوه

02155390120
02155482025
واحد وام، داخلی 1
واحد فرهنگی و ازدواج، داخلی 2
واحد رفاهی و خدماتی، داخلی 4
مدیریت:
02155377676
09911135529

ارتباط با ما

آدرس : تهران، میدان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، پایین‌تر از چهارراه لشکر، روبروی دانشگاه علامه طباطبایی (یا پمپ بنزین) کوچه شهید علی غیاثوند قیصری- بن بست آریا- پلاک 6 - زنگ سوم
ایمیل: info@osveh.org ساعت کاری موسسه: شنبه تا چهارشنبه 8 الی 16

کدام بخش از مطالب سایت برای شما جذابتر است؟
© 2024 osveh.org. All Rights Reserved

 Design & Developed by Fatima Co.