جمعه, ارديبهشت 7, 1403

هر آنچه که از ربا باید بدانید

هر آنچه که از ربا باید بدانید

تاريخچه ای از مالكيت، قيمت گذارى، پول، معاملات

آنجايى كه انسان نمى‏تواند با عملكرد خودش تمامى حوائج زندگى خود را برآورد، همين معنا او را وادار كرده تا اجتماعى تعاونى تشكيل دهد و در نتيجه هر انسانى از دستاورد عمل خود استفاده كند، و ما زاد آن را در اختيار ديگران قرار داده، در مقابل، از دستاورد ديگران، ساير حوائج خود را برآورد، در نتيجه ناگزير شد تا با همنوعان خود مبادله و معاوضه را آغاز كند، و سرانجام، قرار بر اين شد كه، هر فرد از انسان در يك و يا چند رشته عمل كند، و از اين راه و يا راهها چيزهايى را مالك شود، و از آنها آنچه خودش احتياج دارد مصرف كند، و بقيه را با ما زاد از دستاوردهاى ديگران معاوضه نمايد، و نياز خود را از آنها تامين نمايد، و اصل و ريشه معاملات و معاوضات همين است.
ليكن چند چيز باعث شد تا در مساله معاملات اشكال پديد آيد، يكى اينكه كالاهايى كه در اثر عملكرد انسانها به دست مى‏آيد يك جور نيست، و به تمام معنا با هم تفاوت دارند، دوم اينكه احتياج انسانها به همه آنها يكسان نيست نسبت به بعضى احتياج شديد و نسبت به بعضى ديگر كم است، سوم اينكه همه آن كالاها هميشه به يك اندازه موجود نيست، بعضى از آنها كمتر يافت مى‏شود، مثلا انسان ميوه را مى‏خواهد براى خوردن، و الاغ را براى بار بردن، و آب را براى نوشيدن و طلا و جواهرات را براى زينت دادن و به گردن انداختن و يا انگشتر نمودن و آن را در انگشت كردن و ... و اينها هر كدام براى خود ارزش و قيمتى جداگانه دارد، و نسبتشان به يكديگر مختلف است.
اين اشكال بشر را وادار كرد تا براى هر چيزى قيمتى معين كند، و معيار قيمت را پول قرار داد، يعنى درهم و دينارى درست كرد، و بهاى هر چيزى را با آن سنجيد، و اين عمل را در اصل با فلزات كم‏ياب مانند طلا و نقره انجام داد، آن را اصل و معيار همه ارزش‏ها كرد، و بقيه كالاها و اجناس را با آن سنجيد، هم چنان كه همه وزن‏ها (مثل گرم و مثقال و غيره) با يك معيار كلى (كيلو) سنجيده مى‏شود، در نتيجه يك واحد از پول طلا معيارى شد كه بهاى تمامى‏ كالاها را با آن معين و نسبت اشياء به يكديگر را نيز با همان معيار معلوم كنند.
ليكن كار به اينجا خاتمه نمى‏يافت، براى اينكه لازم بود مقياسهاى مختلفى براى هر كالايى نيز معين كنند، مثلا واحدى براى طول از قبيل ذرع و متر و امثال آن، و واحدى براى حجم چون كيل و ليتر و امثال آن، و واحدى براى سنگينى چون من و كيلو و تن و خروار و نخود و امثال آن، درست كند، در اين هنگام است كه تمامى نسبت‏ها معلوم مى‏شود، و اشتباهى باقى نمى‏ماند و معلوم شد كه مثلا يك قيراط از الماس برابر چهار دينار از طلا و فلان مقدار از آرد گندم يا ميوه يا چيز ديگر است، و يك من گندم برابر مثلا ده دينار پول يا فلان مقدار شكر و فلان مقدار از چيز ديگر است، و روشن شد كه قيراطى از الماس برابر است با چهل من آرد، و همچنين معلوم شد كه هر چيزى برابر چه مقدار از چيز ديگر است.
بشر بعد از اين مراحل علاوه بر طلا و نقره پولهايى ديگر از مس و برنز و اسكناس و تمبر درست كرد، كه شرح مفصل آن را كتابهاى اقتصاد شرح داده، و بعد از اين مرحله كار ديگرى صورت گرفت، و آن اين بود كه (چون مردم نمى‏توانستند كالاى خود را به راه دور برده، و آنچه را كه مى‏خواهند، از راهى دور تهيه كنند) به ناچار راههايى براى كسب و تجارت باز شد، و هر كاسب يا تاجرى مخصوص تهيه كالايى شد، تا آن را با نوعى ديگر مبادله و معاوضه كند، و از اين راه سودى به دست آورد، و اين سود نوعى زيادى است كه در قبال آنچه مى‏دهد مى‏گيرد.
اين اعمال و رفتارى بود كه انسان براى رفع حوائج زندگى خود پيش گرفته، و در آخر، مساله به اينجا منجر شد كه به دست آوردن نيازهاى زندگى دائر مدار پول باشد، و به نظر چنين رسيد كه هر كس پول چيزى را دارد گويا، خود آن را دارد (و خلاصه هدف و وسيله به يكديگر مشتبه شد) و مردم چنين پنداشتند كه پول همه چيز است، چون وقتى پول باشد همه چيز هست، و اگر آدمى به پول دست يابد به همه چيز دست يافته، و هر چيزى را كه مورد حاجت و يا لذت باشد مى‏تواند تهيه كند، و چه بسا كه پول را هم كالا حساب كردند و پول دادن و پول گرفتن را نوعى كاسبى به حساب آوردند، و دارنده اين شغل را صراف ناميدند.
از آنچه گذشت روشن شد كه اصل معامله و معاوضه نخست بر اين قرار گرفته بود كه متاعى را كه مورد حاجت نيست با متاعى ديگر كه مورد حاجت است معاوضه كنند، و سپس به اينجا كشيده شد كه متاعى را با پول معاوضه كنند نه به ملاك احتياج، بلكه به ملاك كاسبى و بهره‏گيرى، و اين مغايرت و اختلاف ميان آنچه مى‏دهند با آنچه مى‏گيرند، اصلى است كه حيات جامعه بر آن استوار است.
و اما دادن يك جنس و عينا همان را گرفتن، اگر بدون زيادى باشد چه بسا عقلا آن را در پاره‏اى موارد كه احتياج به اين كار هست امضا بكنند، چون ممكن است من امروز به گندم احتياج نداشته باشم، و وسيله نگهداريش را هم نداشته باشم، گندم خود را به ديگرى بفروشم و بهمين مقدار، دو ماه ديگر تحويل بگيرم، و يا اغراض ديگرى در زندگى برايم پيش بيايد كه براى تامين آن جنسى را به عين همان جنس و به همان مقدار بفروشم، و اما اگر با زياده از عين جنس صورت بگيرد، كه همان ربا و ربح باشد، بايد ببينيم كه چه نتايجى به بار مى‏آورد (و با در نظر گرفتن آن نتايج ببينيم عقل چنين معامله‏اى را تجويز مى‏كند يا خير" مترجم").
معنای ربا
" ربا" منظور ما از اين كلمه تبديل جنسى است به مثل همان جنس با مقدارى زيادتر، مثلا فروختن ده من گندم به مدت پنج ماه به مبلغ دوازده من گندم، و نظير اينها، و ربا وقتى متصور است كه خريدار ده من و يا قرض گيرنده آن در شدت فقر و احتياج باشد، (و گرنه به قول معروف پول گرد را به بازار دراز مى‏برد، و قوت زن و فرزند خود را مى‏خريد" مترجم") و معناى فقير كسى است كه درآمدش برابر حوائجش نباشد، مثلا در هر روز بطور متوسط ده تومان به دست آورد، در حالى كه به بيست تومان محتاج باشد، از همين جا است كه سرمايه زندگى چنين فردى رو به نقصان مى‏گذارد، و زمانى طولانى نمى‏گذرد كه تمامى آنچه تا كنون كسب كرده همه را از دست مى‏دهد، و قدرت پرداخت آنچه را قرض گرفته ندارد، از او عدد بيست را مطالبه مى‏كنند، در حالى كه او هيچ چيز ندارد، حتى عدد يك را هم فاقد است، پس دارايى چنين كسى مساوى با منهاى بيست (20-) است و اين همان هلاكت و بدبختى در زندگى است.
اين وضع كسى است كه به ناچار تن به ربا مى‏دهد، و اما رباخوار؟ او هم صاحب ده تومان خود مى‏شود، و هم ده تومان آن بيچاره‏اى كه از وى قرض گرفته، پس در هر معامله‏اى مال دو طرف در يك طرف جمع مى‏شود، و طرف ديگر بدون مال مى‏ماند، و اين به آن جهت است كه رباخوار ده تومان دوم را بدون عوض گرفته است.
پس سرانجام ربا از يك سو مستلزم نابودى طبقه فقير است، و از سوى ديگر جمع شدن اموال نزد طبقه سرمايه‏دار، و معلوم است كه يكى از نتايج اين وضع همانا حكومت و فرمانروايى ثروتمند رباخوار بر جان و مال و ناموس مردم است، چون با داشتن قدرت مالى هر كارى را در راه به دست آوردن خواستها و لذتهايش مى‏كند و غريزه استخدام، اين بى‏بندوبارى را برايش توجيه مى‏كند، و نتيجه ديگرش دشمنى طبقه فقير نسبت به طبقه ثروتمند است، او را وامى‏دارد تا به منظور دفاع از جان خود و از زندگى تلخ‏تر از زهرش و به هر طريقه‏اى كه دستش برسد از آن طبقه انتقام بگيرد، و هرج و مرج و فساد نظام زندگى بشر و به دنبالش هلاكت بشريت و نابودى تمدن از همين جا شروع مى‏شود.
البته اين نيز هست كه هر رباخوار نمى‏تواند تمامى طلبهاى خود را وصول كند، براى اينكه همه بدهكاران كه بدهى‏هايشان مثل برف انبار شده، نمى‏توانند دين خود را بپردازند، هر چند هم بخواهند بپردازند.
البته اينها همه در باره رباى معمولى ميان اغنيا و فقرا بود، و اما رباهاى ديگر مثلا رباى تجارتى كه اساس كار بانكها است، و رباى قرض و تجارت كردن با پول، كمترين ضررش اين است كه باعث مى‏شود اموال به تدريج يك جا يعنى در طرف بانكها جمع شده، سرمايه‏هاى تجارتى از حد و حساب بيرون رود، و بيش از آن حدى كه بر حسب واقع بايد نيرومند شود، نيرومند گردد، و چون طغيان، اثر حتمى قدرت خارج از حد است، در ميان همين قدرتها تطاول و درگيرى ايجاد شده، يكى مى‏خواهد ديگرى را در خود هضم كند، و سرانجام همه اين قدرتها نزد آنكه نيرومندتر از همه است تمركز مى‏يابد، و پيوسته فقر عمومى در ميان بشر گسترش يافته، و ثروت انحصارى اقليتى قرار مى‏گيرد، و همان هرج و مرجى كه گفتيم پديد آيد.
دانشمندان اقتصاد شكى در اين ندارند كه تنها علت شيوع كمونيسم در جهان، و پيشرفت مرام اشتراكى، همين تراكم فاحش ثروت نزد افرادى انگشت‏شمار است، البته خودنمايى و تظاهر اين افراد به مزاياى زندگى نيز بى اثر نيست، و آتش كينه محرومان را تيزتر مى‏كند، محرومينى كه اكثريت بشر را تشكيل مى‏دهند، و از حياتى‏ترين حوائج زندگى محرومند، و طبقه ثروتمند همواره ايشان را با كلماتى از قبيل" تمدن"،" عدالت"،" حريت"،" تساوى حقوق" و ... فريب داده، به زبان چيزهايى مى‏گويند كه در دلهايشان نيست منظورشان از الفاظى كه مى‏گويند ضد معانى آنها است، گمان مى‏كنند با اين دروغها و فريبكاريها به هدفهاى نامقدس خود كه بيشتر خوردن، و طبقه فقير را بيشتر ذليل كردن و بر آنان بيشتر حكومت كردن است خواهند رسيد، و به زورگويى بيشترى به آنان خواهند پرداخت، و مى‏پندارند كه اين راه تنها وسيله و راه سعادت آنان در زندگى است، و ليكن امروز دستگيرشان شده كه آنچه را مايه سعادت خود مى‏پنداشتند به ضررشان تمام شد، و نقشه‏هايى كه براى به شيشه كردن خون بينوايان كشيدند دام‏هايى بود كه اول خودشان در آن افتادند، آرى:" وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ" «1» عليه خدا نقشه مى‏كشند خدا هم نقشه مى‏كشد با اين تفاوت كه‏ او بهترين نقشه كشندگان است، (چون خدا دشمن خود را به دست خود او نابود مى‏كند" ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏" «1».
و يكى از مفاسد شوم ربا اين است كه راه گنجينه كردن و اندوختن ثروت را آسان نمود، در سابق اگر كسى مى‏خواست پولى را پنهان كند هيچ تامينى از محفوظ ماندنش نداشت، ولى امروز ميليونها ريال پول را در مخازن بانكها ذخيره مى‏كنند، و آن را در خريد و فروش (و كارهاى توليدى) از جريان مى‏اندازند، و خود بر اريكه بطالت و عياشى تكيه مى‏زنند، و ميليونها انسان را از كارهاى توليدى كه فطرت انسان را به آن وا مى‏دارد محروم مى‏سازند، آرى حيات بشر بر كار و كوشش استوار است، و ربا باعث مى‏شود كه عده‏اى به خاطر ثروت بسيار و بى نيازى بيرون از حد كار نكنند، و عده‏اى ديگر نيز به خاطر محروميت، از كار محروم باشند.

از این نویسنده

  • نگاهی گذرا به فلسفه حجاب

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت سوم)

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت چهارم)

    شکرگزاری و حال خوب (قسمت دوم)

    شکرگزاری و حال خوب قسمت اول

Iran 80.4% Iran
United States 4.7% United States
Germany 3.3% Germany

جمع:

92

کشورها
امروز: 8
روز گذشته: 86
این هفته: 446
هفته ی گذشته: 639
این ماه: 2,306
ماه گذشته: 2,339

تماس با واحدهای اسوه

02155390120
02155482025
واحد وام، داخلی 1
واحد فرهنگی و ازدواج، داخلی 2
واحد رفاهی و خدماتی، داخلی 4
مدیریت:
02155377676
09911135529

ارتباط با ما

آدرس : تهران، میدان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، پایین‌تر از چهارراه لشکر، روبروی دانشگاه علامه طباطبایی (یا پمپ بنزین) کوچه شهید علی غیاثوند قیصری- بن بست آریا- پلاک 6 - زنگ سوم
ایمیل: info@osveh.org ساعت کاری موسسه: شنبه تا چهارشنبه 8 الی 16

کدام بخش از مطالب سایت برای شما جذابتر است؟
© 2024 osveh.org. All Rights Reserved

 Design & Developed by Fatima Co.