نویسنده : سرکار خانم فخری مرجانی
مولا حسین؛ مسیر مکه و سپس کوفه را در پیش گرفت، آهنگ عزیمت به دیار کوفیان کرد نه از باب دعوتی که شده بود؛ بلکه به این دلیل که دین را در خطر انحرافی جدی میدید. باید قیامی صورت میگرفت، باید کسی که دینشناس و صاحب دین حق است که میداند انحراف در دین چه مصیبتها به بار میآورد و چه انسانها و جامعههای انسانی را نشانه میرود و به درّه هلاکت میاندازد؛ کاری بکند.
باید شرایط برای این قیام مهیا میشد. همه کسانی که خرده میگیرند به سکوت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و به صلح امام حسن(علیهالسلام) به این موضوع آگاه نیستند که امام، چشم و چراغ و نور هدایت است. امام، خود دین است. امام، قرآن عملی است. اوست که میداند در هر زمان و در هر عصری چه باید کرد. اوست که میداند آیا قیام او باعث افتخار دین و تازهکننده دین است یا باعث نفلهشدن و از بینرفتن جماعت انسانی.
و این اوضاع و احوالِ زمان اباعبدالله(علیهالسلام) بود که او را مصمم میکرد که باید قیامی صورت گیرد، که دین با همه زیباییهایش خدشهدار شده است، از راه اصلی خارج شده است؛ باطن به کنار، حتی به ظاهر دین هم عمل نمیشود، که خلیفۀ ناخلفی که بر مسند حکومت نشسته است، بوزینهپرستی است که هیچ آداب اسلام نمیداند و حتی به آن دهنکجی میکند.
امام حرکت میکند به سوی اعتراض به وضع موجود.
و این اعتراض باید در مسیری که انتخاب کرده و در زمانی که انتخاب کرده؛ بیشترین نمود را در حال و آینده جامعه اسلامی بگذارد.
سپاه جان بر کفی از برادران و اهل بیت امام و دوستان و یاران وفادار تشکیل شد. همه رو به سوی یک آرمان و یک هدف که فقط توحید است و ولایتپذیری از مقام امامت.
امامت را این یاران و نزدیکان اباعبدالله بودند که معنا کردند:
«امامت، یعنی دستگاهی که عزت خدایی را برای مردم به وجود میآورد. علم و معرفت به مردم میدهد. رفق و مدارا را میان آنها ترویج میکند. ابهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ میکند. اما سلطنت و حکومتهای جائرانه، نقطه مقابل آن است. امروز در بسیاری از کشورهای دنیا اسم زمامداران پادشاه نیست، اما در واقع پادشاهاند. اسمشان سلطان نیست و ظواهر دمکراسی هم در آنجاها جاری است، اما در باطن، همان سلطنت است؛ یعنی رفتار طعنهآمیز با مردم و رفتار ذلتآمیز با هر قدرتی که بالاسر آنها باشد! حتی شما میبینید که در یک کشور بزرگ و مقتدر، رؤسای سیاسی آنها باز به نوبه خود مقهور و اسیر دست صاحبان کمپانیها، مراکز شبکهای پنهان جهانی، مراکز مافیایی و مراکز صهیونیستی هستند. مجبورند طبق میل دل آنها حرف بزنند و موضعگیری کنند؛ برای اینکه آنها نرنجند. این سلطنت است. وقتی که در رأس، ذلّت و زبونی وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلّت و زبونی وجود خواهد داشت. امام حسین علیه این قیام کرد.» (بیانات مقام معظم رهبری در خطبه نماز جمعه تهران، بیستوششم فررودین 1379)
در این مسیر امام دعوت به حق و یاریرساندن به حق کرد. نه اینکه حق با مردمان پابرجاست، بلکه به این دلیل که انسان با امام است که به حق میرسد، به مقام انسانیت میرسد. با یاریرساندن و پذیرفتن ولایت امام است که به مرحله عبودیت و توحید میرسد.
تا جایی رسید که انساننماها آب را بر امام بستند. همه یاران و خود امام برای پرکردن مشکهای آب تلاش بسیار کردند؛ اما حسین بیشتر از آب؛ تشنه لبیک جماعت به «أما مِن مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجهِ اللّهِ! أما مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟»[1] بود. حسین تشنه آب نبود، همچنان که عباس نبود، همچنان که اهل بیت نبودند. همیشۀ خدا انگار نبض عباس با عطش حسین میزده است. انگار پیش از آنکه لب و دهان حسین، تشنگی را احساس کند؛ قلب عباس، از آن خبر میداده است. اما عباس نیز میداند که حسین تشنه آب نبود. حسین تشنۀ انسانشدن و به «الله»پیوستن جماعت بود.
دشوار است بر تشنگی صبرکردن و در تشنگی در راه دین و آرمان و عقیده ایستادن و مقاومتکردن. اما یاران و برادران و فرزندان امام ایستادند و این را به رخ همۀ تاریخ کشیدند. که اگر عاشق باشی، که اگر شیفته حق باشی و خداباور باشی، در راه رسیدن به آرمانهایت، جسم را فدا خواهی کرد. که جسم فانی در روح بزرگ چه جای جولان دارد.
دشوار است در تشنگی صبرکردن؛ بهخصوص اگر در نهایت شدت باشد. اما رمز ماندگاری نهضت عاشورا در تشنگی امام حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا نیست؛ بلکه در این است که امام با همان آرامش همیشگی تن به مصلحتهای دو روزه نداد. و این نشان از تصمیم و عزم راسخ فوقالعاده در رسالتی است که امام جامعه، اباعبدالله الحسین به دوش دارد.
اتفاقاً مسئله عطش در جهت نشاندادن چهره خبیث دشمنان و بیداری مردم نقش زیادی داشت که راه مبارزه با ظلم را هموارتر میکرد. دغدغه شهدای کربلا نیز با توجه به اینکه امام حسین(علیهالسلام) جایگاه بهشتیشان را برایشان نمایان کرده بود، چیزی جز مبارزه با ظلم نبود. چرا که امام حسین(علیهالسلام) به آنها وعده شهادت داده بود و برایشان تفاوتی نداشت که لبتشنه به مقام شهادت برسند یا سیراب.
با این همه، مسئله عطش در کربلا و تحریم آب واقعیتی تلخ است که پرده از چهره منحوس دشمنان اهل بیت(علیهالسلام) برداشته است. تشنگی و عطش برای ما معنای غمانگیزی از صحرای کربلا دارد و این نشان از عمق محبت و رابطه وجودی است که هر انسان آزادیخواهی با مکتب امام حسین(علیهالسلام) دارد.
[1]- «آيا فريادرسى نيست كه ما را به خاطر خدا يارى كند؟ آيا مدافعى نيست كه از حرم پيامبر خدا(ص) دفاع كند؟» (بحارالأنوار، ج۴۵، ص۱)